نگاهی به مینی سریال «چیزهای تیز» (Sharp Objects)

26 شهریور 1397
Sharp Objects Sharp Objects

به تیزی یک ذهن آشفته

 از زمان هابیل و قابیل، قتل و جنایت یکی از بخش‌های جدایی‌ناپذیر داستان‌گویی بشر بوده است. داستان قاتلانی که بی‌رحمانه قربانیان خود را می‌کشند و افرادی که به دنبال افشای هویت آن‌ها هستند، سوژه رمان‌ها، فیلم‌ها و سریال‌های متعددی بوده و هست. شاید به همین دلیل باشد که ساختن یک پروژه جنایی دیگر سخت به نظر برسد اما خالقان مینی سریال جدید شبکه HBO یعنی «چیزهای تیز» توانسته‌اند از این آزمون سربلند بیرون بیایند.

داستان سریال «چیزهای تیز» سرراست و ساده است: «کامیل پریکر» (ایمی آدامز) از طرف سردبیر روزنامه‌اش در سنت لوئیس مأمور می‌شود که به شهر زادگاهش در ایالت میسوری به نام ویندگپ برود و در مورد پرونده قتل دو دختر جوان گزارشی بنویسد. بازگشتی که به معنای یادآوری خاطرات تلخ و شیرین گذشته و دوباره دیدن خانواده و دوستان و دشمنان قدیمی است. «چیزهای تیز» اقتباسی از کتابی به همین نام نوشته «گیلیان فیلین» است که در میان طرفداران کتاب و سینما با کتاب «دختر گمشده» و اقتباسی که دیوید فینچر از این کتاب داشت، شهرت یافت. «چیزهای تیز» اولین رمان فلین بود که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد و سال‌ها در هالیوود دست به دست می‌شد تا اینکه توسط جیسون بلوم تهیه‌کننده و مؤسس استودیوی بلوم هاوس («برو بیرون» و سری فیلم‌های «فعالیت فرا طبیعی») به تولید رسید. ژان مارک واله («باشگاه خریداران دالاس» و «وحشی») هم کارگردانی این اثر را بر عهده گرفت.

سریال «چیزهای تیز» در نگاه اول می‌تواند داستان یک‌خطی جنایتی باشد که با حضور کارآگاهی کارکشته حل می‌شود، اما کسانی که با آثار فلین آشنا هستند می‌دانند که او با خلق شخصیت‌های عجیب‌وغریب، اثر پیچ‌های داستانی غیرمنتظره‌اش را بیشتر می‌کند. فارغ از داستان دو قتل، «چیزهای تیز»  از طریق شخصیت‌های داستانی‌اش نقبی می‌زند به زندگی خانواده‌های آمریکای میانه، جایی که در میان خانه‌های زیبای ویکتوریایی و سفره‌هایی که شبیه آثار نورمن راکول هستند رازهای بیمارگونه، بیمارهای روانی و نژادپرستی مخفی‌شده است. کامیل نقش اصلی این سریال درگیر اعتیاد به الکل است و درگذشته هم به‌شدت خودآزار بوده، به طوری که تمام بدنش پر از جای زخم‌های خودزنی‌های گذشته است. یادآوری خاطرات کودکی، دوران درمان و لحظات غم‌انگیز بخش جدایی‌ناپذیری از این سریال است که گاهی حتی از پیرنگ اصلی قتل هم در داستان پررنگ‌تر می‌شود. 

 ژان مارک واله که قبل‌تر با سریال «دروغ‌های کوچک بزرگ» سریالی اقتباسی دیگری برای HBO خلق کرده بود، این بار تکنیک‌های محبوبش را برای تبدیل رمان به فیلم سینمایی به اوج می‌رساند، اینجا از جامپ کات یا پرش‌های تدوینی به عنوان ابزار یادآوری، فکر و خیال‌پردازی استفاده می‌کند، تکنیکی مؤثر که بدون نیاز به گفتار متن (نریشن) ما را به درون افکار شخصیت اصلی می‌برد و باعث می‌شود بیشتر و بیشتر با او همراه شویم. شهر ویندگپ و اتمسفر شهر کوچک آمریکایی که همه در آن وابسته به یک صنعت هستند (در اینجا پرورش خوک) هم انگار تمام این تنش‌ها و بحران‌ها را وارد زودپز کرده. شایعات، حرف‌های درگوشی، فستیوال‌های کوچک شهری و حتی نیروی پلیسی که تنها یک کلانتر دارد، تنش‌های میان شخصیت‌ها را دیدنی‌تر می‌کند، هرچند که نطفهٔ بسیاری از این ایده‌ها از تمرکز سریال بر روی زنان تا هم تصاویر ذهنی و شهر کوچک را پیش‌تر می‌شد در «دروغ‌های کوچک بزرگ» هم دید، اینجا داستان فلین هم کمی پیچیده‌تر است و هم خاله‌زنکی‌ها و اداهای کمی اغراق‌شده فمینیستی «دروغ‌های کوچک بزرگ» را هم ندارد.

 بازیگران مکمل «ایمی آدامز» از «پاتریسا کلارکسون» گرفته تا «کریس مسینا» همه یکدست و درخشان‌اند، اما شاید ستاره اصلی سریال «ایزا اسکالن» در نقش اما خواهر کوچک‌تر کامیل باشد، بازیگری تازه‌کار که پیش از «چیزهای تیز» تنها در یک سریال استرالیایی ایفای نقش کرده بود، اما اینجا به قدری درخشان است که بعید است حالا حالاها چهره‌اش را فراموش کنید. جذابیت دیگر این سریال در انتخاب درجه یک موسیقی‌ها است که آثاری از گروه محبوب « لِدزپلین» گرفته تا گروه «الکترونیکاسید» را با هوشمندی کامل در برمی‌گیرد. بیشتر این موسیقی به شکل واقعی در دنیای داستانی پخش می‌شود (و اصطلاحاً Diegetic است) حالا به شکل آیفون شکسته کامیل یا صفحه‌های گرامافون آلن پدر کامیل که به طریق دیگری ما را به درون شخصیت‌ها می‌برد. به‌بیان‌دیگر «چیزهای تیز» از تمام پتانسیل روایی صوت و تصویر سینما استفاده می‌کند تا نقبی به درون شخصیت‌هایش بزند. شاید به همین دلیل است که توانسته به یکی از موفق‌ترین آثار در تصویر روان نژندی و بیماری‌های روانی در افراد تبدیل شود تا جایی که در تیتراژ انتهایی اثر خواسته‌شده اگر نشانه‌هایی از آنچه در سریال می‌بینید را در خوددارید با اورژانس‌های اجتماعی و مراکز مشاوره روانی تماس بگیرید!

سریال «چیزهای تیز» شاید سریال کاملی نباشد، موتور درامش دیر روشن می‌شود و گاهی رفتن به درونیات شخصیت را به حدی زیاد می‌کند که عملاً روایت و اتفاقات را فراموش می‌کند؛ اما گیلیان فلین، ژان مارک واله،  ایمی آدامز و البته ساندترک استثنایی فیلم با همه به قدری مؤثر هستند که باعث می‌شوند این سریال را به تمام طرفداران فیلم‌های جنایی توصیه کنیم.

علی ملاصالحی/هفت صبح

 

گزیده‌ای از نظرات منتقدان درباره سریال «چیزهای تیز»

 کن تاکر (یاهو تی وی)

مینی سریال «چیزهای تیز» دارای تمام مواردی است که شما همیشه آن‌ها را از یک سریال می‌خواستید. همچنین این مجموعه دارای مواردی است که شما نمی‌دانستید که آن‌ها را می‌خواهید. این مینی سریال هشت‌قسمتی شبکه HBO یک اثر هیجان‌انگیز و ترسناک است؛ یک اثر ملودرام گوتیک جنوبی، دارای قتل مرموز یک قاتل سریالی و یک تصویر دوگانه از رابطه مادری و خواهری است. 

بن تراورس (ایندی وایر)

شخصیت کمیل به معنای واقعی کلمه با کلیشه پوشانده شده است اما ایمی آدامز باقدرت و تسلط بسیار زیاد خود توانست این شخصیت را به‌گونه‌ای رام کند و باعث شد تا این کاراکتر تبدیل به یک فرد بیهوده و مسخره نشود. آدامز در این پروژه به کارگردان خود و همچنین نویسنده‌ها اعتماد کرد، اما علاوه بر آن، او به خودش هم اعتماد داشت. 

برایان تالریکو (وب‌سایت راجر ابرت)

این مجموعه تلویزیونی، به طرز زیبایی توسط مارتی نوکسون و ژان-مارک ولی ساخته‌شده است. همچنین در این مجموعه بازیگران بسیار خوبی جمع‌آوری شدند که مشخص است آن‌ها از قبل خودشان را برای فصل مراسم اهدای جایزه که در آینده‌ای نزدیک آغاز می‌شود، آماده کرده‌اند. 

آلن سپینوال (رولینگ استون)

مینی سریال چیزهای تیز به هیچ‌وجه سرگرم‌کننده نیست اما توانسته خود را به سطح قابل‌توجهی برساند که درست به همان اندازه که هیجان‌انگیز است، غمگین و تراژدی هم محسوب می‌شود.

تری ترونز (کلورادو اسپرینگز گزت)

می‌توان گفت این سریال، صبر بیشتری نیاز دارد؛ زیرا تقریباً از قسمت سوم، مسیر مبهم و تیره آن شروع به واضح شدن می‌کند؛ اما درست زمانی که شما تماشای سریال «چیزهای تیز» را آغاز می‌کنید، این مجموعه شما را به داخل خود می‌کشد و از همان زمانی که شما درگیر آن شدید، دیگر دور ماندن از دنیای عجیب و مرموز آن برایتان سخت خواهد شد. 

دیو نمتز (تی وی لاین)

سریال چیزهای تیز به‌طرز خسته‌کننده‌ای آهسته است و روند به‌شدت کندی دارد. حداقل می‌توان گفت که این مجموعه دارای صحنه‌های زیبایی است که بازیگران، آن‌ها را ساخته‌اند که همین موضوع باعث می‌شود این سریال، بدترین مجموعه دنیا نشود؛ اما اگر به بازیگران بزرگ و خوبی که در این پروژه حضور دارند و منبع اقتباس فوق‌العاده زیبای آن توجه کنیم، به تنها چیزی که می‌توان فکر کرد این است که این مجموعه طرفداران خود را ناامید می‌کند.

ورن گای (نیوزدی)

به جز کشف قربانی پرونده قتل و همچنین آشکارسازی یک موضوع مهم در لحظات انتهایی قسمت هفتم این مجموعه، تقریباً هیچ اتفاق مهم دیگری در این مینی سریال «چیزهای تیز» رخ نمی‌دهد... اگرچه در داستان‌سرایی این مجموعه، صحنه‌های خشنی وجود دارد، اما می‌توان گفت که در کنار آن‌ها، لحظه‌های لذت‌بخشی هم وجود دارد؛ ایفای نقش ایمی آدامز یکی از آن موارد لذت‌بخش است.