نگاهی به «انگاره/تنت» فیلم جدید کریستوفر نولان

25 شهریور 1399
«انگاره/تنت» «انگاره/تنت»

فیلمی به‌ظاهر پیچیده‌

سلیس: «انگاره/تنت»، آخرین اثر کریستوفر نولان، سرانجام به نمایش درآمد. سینماروها بازگشایی سینماها را با اکران فیلم کارگردانی که او را از قدیسان جهان سینما به شمار می‌آورند، به فال نیک گرفته‌اند. البته بیش از همه نام تنت تریلر علمی-تخیلی کریستوفر نولان بر سر زبان‌ها بود. در مارس گذشته که برخی فیلم‌ها اکران خود را عقب انداختند و بعضی نیز از نمایش در اینترنت سرباز زدند، کمپانی برادران وارنر اعلام کرد که تنت از نیمه ماه ژوئیه در سراسر جهان بر پرده بزرگ اکران خواهد شد و مستقیماً در نتفلیکس و آمازون عرضه نمی‌شود.

در این وضعیت وعده اکران انگاشته آخرین اثر کریستوفر نولان بر پرده بزرگ، نویدبخش آغاز به کار دوباره سینما تلقی شد. نولان مدت‌هاست که از پرشورترین و با دانش‌ترین چهره‌های برجسته سینما به شمار می‌آید که می‌کوشد شور و اشتیاقش به این رسانه را به دیگران نیز منتقل کند. او که دوست دارد درباره شخصیت‌هایی که دغدغه‌هایی وسواس گونه دارند فیلم بسازد، خود بیش از همه اشتیاقی وسواس گونه به سینما دارد.

 

باید ادعا کنم که میزان انرژی که صرف فهم آنچه در جلوی چشم شما رخ می‌دهد به‌قدری است که عملاً لذت تماشا فیلم از دست می‌رود.

یک عقب‌گرد

حامد صرافی

کریستوفر نولان که با ساخت «دانکرک» مرا بی‌اندازه سر شوق آورده بود این بار با «تنت» اما سرخورده‌ام کرد.

نولان در دانکرک توانسته بود با کمترین میزان گفت‌وگو، تنها با ترکیب جذابی از موسیقی و تدوین به کیفیتی منحصربه‌فرد در دل آثار جنگی برسد. حسی که نوجویی درون آن برای من تجربه نشده می‌نمود. یک تجربه‌گرایی تحسین‌برانگیز در هالیوود که شجاعانه و بلندپروازانه بود. تنت (انگاره) اما در مقایسه با دانکرک یک عقب‌گرد محسوب می‌شود. یه جور بازگشت به همان بحث و شاید بیشتر بازی و بازیگوشی با مقوله‌ای همچون زمان و سیالیت آن‌که به‌تناوب در «ممنتو» و «میان‌ستاره‌ای» و «تلقین» به‌نوعی دیگر از سر گذرانده‌ بودیم.

نولان در این فیلم بخصوص (و شاید کمابیش در بیشتر آثارش) مرا یاد دو شعبده‌باز فیلم «پرستیژ/حیثیت» خودش می‌اندازد. دو شعبده‌بازی که هر دو توانایی و هوش فراوانی داشتند و در رقابت با یکدیگر و در جلوی تماشاگران به‌تدریج جنبه بازی و بازیگوشی و تفریح شعبده را فراموش کردند و خشونت و بدخویی و عنقی را پیشه گرفتند.

او در تنت خواسته در فرآیندی که توضیحش دشوار می‌نماید در لحظاتی سه زمان آینده، حال و گذشته را در دل مجموعه‌ای از تعقیب و گریزها هم‌زمان به شما نشان دهد.

«تنت» مثل باقی فیلم‌های نولان فیلمی هیجانی/ اکشن که قدرت مرعوب‌کنندگی‌اش نه محدود به لحظات تعقیب و گریز، بلکه برآمده از آن مقولات و مسائل و وقایعی به‌ظاهر یا به‌واقع پیچیده‌ای هستند که ذهن تماشاگر را به‌شدت مشغول خودکرده و به بازی می‌گیرند. عبارت اکشن مغزی (Cerebral) شاید توصیف گویایی از جهان او باشد.

او در تنت خواسته در فرآیندی که توضیحش دشوار می‌نماید در لحظاتی سه زمان آینده، حال و گذشته را در دل مجموعه‌ای از تعقیب و گریزها هم‌زمان به شما نشان دهد.

باید ادعا کنم که میزان انرژی که صرف فهم آنچه در جلوی چشم شما رخ می‌دهد به‌قدری است که عملاً لذت تماشا فیلم از دست می‌رود. در انتها هم احساس می‌کنید کلاً این امپراتوری پیرامون ایده‌ای شکل‌گرفته تابه‌حال بارها و بارها تکرار شده و من حتی تماشای اپیزود‌هایی از مجموعه انیمیشنی «فیوچراما» را درباره این موضوع بارها بارها به تنت ترجیح می‌دهم.

دنیای فیلم‌های نولان بعضاً خالی از عواطف انسانی است.

نولان در تنت همچون قبل شاکله فیلمش را بر سکانس‌های اکشن/ تعقیب و گریز و بعد گفت‌وگوهایی طولانی -و شاید راهگشا- درباره توضیح مکانیسم جهانی که ساخته بنا نهاده و از این نظر حالا با اثر چندان نویی روبرو نیستم. (یک‌سوم پایانی فیلم به‌شدت یادآور تعقیب و گریز کوهستانی تلقین و حتی فصل پایانی دانکرک است).

آدمی مثل من که شاید اساساً ترجیح می‌دهد سکانس‌های سرقت و تعقیب و گریز را در آثاری همچون ساخته‌های ملویل ببیند، به‌احتمال‌زیاد تماشاگر مناسبی برای تنت نیست. البته احساس می‌کنم توجه زیاد نولان برای جا انداختن ایده‌اش در دل فیلمی از سینمای بدنه و البته وسواسش در اجرای همان صحنه‌های تعقیب و گریز و زدوخورد این بار باکمی اهمال طرف بوده که برای مثل می‌توان دراین‌باره به سکانس‌های سرقت هواپیما و نجات دادن یکی از شخصیت‌ها به هنگام غرق شدن اشاره کرد.

من همچنین به دلیل دیگری نیز شاید تماشاگر مطلوب این اثر نباشم. دنیای فیلم‌های نولان بعضاً خالی از عواطف انسانی است. اساساً میزان توجه او به همان مقولات زمان و فیزیک کوانتوم و «گربه شرودینگر» و البته نوع ایفای نقش بازیگر اصلی- جان دیوید واشنگتن- مثلاً در همین تنت موجب شده که شما باوجود تأکید آشکار و پنهان بر مفاهیمی چون عشق، رفاقت عملاً حسی از آن را درنیابید. نولان پیش‌تر در میان‌ستاره‌ای تااندازه‌ای توانسته بود از خشونت و خشکی آدم‌هایش فاصله بگیرد و چیزی میان آن دختر و پدر برقرار کند که نمی‌دانم چقدر تجربه آن احساس مدیون موسیقی زیمر بود و چقدر برآمده از فیلم‌نامه/ کارگردانی او.

حالا که صحبت از موسیقی هم شد، این را بگویم که در این فیلم نولان با «لودویگ گورانسون»- آهنگساز پلنگ سیاه- کارکرده اما عملاً به همان چیزی رسیده که پیش‌تر «هانس زیمر» برایش به ارمغان آورده بود.

فیلم تنت را دوست نداشتم چون راستش حل معمای درون فیلم که اتفاقاً در فیلم حسابی هم درباره‌اش توضیح داده می‌شود و درنهایت پیش‌تر هم حل و بحث شده، روی کاغذ با هر نموداری مرا به وجد نمی‌آورد. من به نولان احترام می‌گذارم که توانسته فیلم‌هایی هیجان‌انگیز غیر سهل و ممتنع بسازد آن‌هم در دل جهانی- بخش عمده‌ای از هالیوود- که اصولاً ابتذال و سطحی‌نگری درش بیداد می‌کند. این البته گذاره خیلی صحیحی نیست چراکه به مدد مجموعه‌های تلویزیونی مثل «لاست» و «وست‌ورلد» روایت‌های پیچیده که ذهن تماشاگر را به بازی می‌گیرند و هوش را می‌طلبند نسل جدید مصرف‌کننده‌ای را به وجود آورده که به ساخت آثار نولان و امتداد پدیده‌ای او را میسر ساخته است.

من اما همچنان به دنیای آدم‌هایی مثل «میشل گوندری» و «چارلی کافمن» بارها ارادت بیشتری دارم چون در دل داستان‌های علمی تخیلی و تخیلی‌ و بعضاً -تااندازه‌ای- غامضشان آدم‌هایی را می‌یابم که رفتارها و احساسات و دغدغه‌ها و خواست‌ها و وجوه پیچیده انسانی‌شان برایم ملموس است و بیشتر به کار این روزهایم می‌آیند.

 

به بهانه اکران فیلم «تنت» واپسین ساخته کریستوفر نولان

انگاره خود ایمنی

سارا آقابابایان

کریستوفر نولان همواره ورای حیطه‌های مرسوم فیلم‌سازی در جست‌وجوی خلق یک تجربه شهودی از برایند استدراک حسی و استنتاج فکری مخاطب بوده است و به همین علت در سینمای معاصر هیچ فیلم‌سازی به‌اندازه نولان ازلحاظ توانمندی در خلق آثاری که هم‌زمان مخاطب عام و خاص را به وجد آورده باشند، موفق نبوده و به اعتبار همین هوشمندی و کاردانی‌ است که آثارش به مثالی از فیلم‌های ساختارشکن و تجربی در ابعاد سینمای جریان اصلی تبدیل‌شده‌اند.

این توانایی نولان بیش از هر عاملی منبعث از فرایند ماهرانه هم‌نشینی ایده‌های اولیه ثقیل و بدیع با پیرنگ‌های قصه‌گو بوده ‌است، به‌عبارت‌دیگر به همان میزان که ایده ناظر بر فیلم‌هایش خاص و تازه جلوه می‌کنند روایت داستان‌هایش نیز به‌قدری از خاصیت درگیر کنندگی برخوردارند که توازن لازم برای حفظ انسجام آثاری جذاب را پیدا کنند.

در این دستاوردها نقش و سهم جاناتان نولان به‌مثابه مغز متفکر پشتیبان کریستوفر همواره محفوظ بود تا اینکه مشغولیت وی به پروژه‌های بلندمدت تلویزیونی، پس از پایان سه‌گانه «شوالیه تاریکی» موجب انشقاق این اتاق فکر شد. البته دو اثر بعدی نولان به ترتیب فیلم «میان ستاره‌ای» به علت از قبل آماده بودن فیلم‌نامه‌اش و فیلم «دانکرک» به دلیل ماهیت ژنریک‌بودنش از این فقدان لطمه اساسی نخوردند پس باید فیلم «تنت»/انگاره را نخستین چالش تمام‌کمال انفرادی کریستوفر نولان بدون دستیاری هوش برادرش محسوب کرد، همان‌طور که این فیلم شانس بهره‌گیری از موسیقی متن هانس زیمر را نیز به دلیل اشتغال وی در پروژه «تل‌ماسه» دنی ویلنوو ازدست‌داده است.

عملیات تروریستی اُپرا در سکانس ابتدایی «تنت» که ازلحاظ کوبندگی یادآور افتتاحیه به‌یادماندنی شوالیه تاریکی ا‌ست، یک پروژه عظیم دیگر به سبک مألوف نولان را نوید می‌دهد؛ اما این شروع برق‌آسا در ادامه بلافاصله بدون هیچ پیش داستان و مقدمه‌ای وارد پلات مرکزی خود می‌شود، آن‌هم به نکوهیده‌ترین شکل ممکن؛ توضیحات علمی مستقیم و مفصل که در «تنت» به‌مراتب از «میان ستاره‌ای» گیج‌کننده‌تر است به‌نحوی‌که مخاطب باید از همان ابتدا شش‌دانگ حضور ذهنش را به کار گیرد که مبادا از رگبار پرشتاب این دیالوگ‌های متکلف و متداخل عقب بماند. از همین نقطه مأموریت جاسوس مخفی فیلم با بازی جان دیوید واشنگتن بدون فوت وقت آغاز می‌شود و ازآنجایی‌که فرجه‌ای برای شناسنامه‌دار کردن، انگیزه تراشی و بسط کاراکتر در کار نیست این مأمور مخفی بسیار خشک و آهارزده همچون یک رُبات بدون برانگیختن هیچ‌گونه سمپاتی به‌پیش می‌رود، ایرادی که بیش از مرتبط بودن با انتخاب بازیگر و شیوه نقش‌آفرینی‌اش، از سهل‌انگاری و تخت بودن فیلم‌نامه برخاسته است.

در مقام مقایسه می‌توان عنصر گسترش شخصیت را با آثار قبلی نولان سنجید؛ ازجمله پرداخت کاراکتر کاب (لئوناردو دی‌کاپریو) در تلقین و سرمایه‌گذاری عاطفی درام روی رابطه کوپر (متیو مک‌کانهی) و دخترش در «میان ستاره‌ای»، پیش از درگیرشان هریک از آن‌ها در مأموریت‌هایی غامض که در هر دو فیلم بیلدآپ لازم برای پیگیری وقایع پیش‌رو را فراهم می‌کرد؛ اما در «تنت» شخصیت‌پردازی سهو که جز تا حدودی در مورد بین (تام هاردی) در قسمت سوم تریلوژی دارک‌نایت در کارنامه نولان سابقه نداشت، دامن همه کاراکترها را گرفته و زمانی که باید صرف خرده‌پیرنگ‌ها و عمق‌بخشی به کاراکترها می‌شد، جایش را به توضیحات مفصل در باب مکانیسم فیزیکی وارونه‌سازی زمان و صحنه‌پردازی‌های حادثه‌ای داده و لاجرم توازن فوق‌الاشاره میان ایده ناظر و پیرنگ که نقطه قوت آثار نولان برشمرده می‌شد، در «تنت» به‌طور مطلق ازمیان‌رفته چراکه به همان اندازه که کانسپت فیلم پیچیده و صعب‌الفهم‌تر از همیشه است، پلات محوری از فرط تک‌خطی و در مقاطعی پیش‌پا‌افتاده بودن از یک فیلم جاسوسی تیپیکال فراتر نمی‌رود، همچون نمونه‌ای میانه‌حال از مجموعه جیمز باند که تنها به‌طور تصنعی و نا ضروری بغرنج شده است.

«تنت» به‌مراتب از «میان ستاره‌ای» گیج‌کننده‌تر است.

فیلم‌نامه در اقدامی عاجل برای بلعیده نشدن در چنبره ایده مهیبش و خالی نماندن عریضه درام، خرده‌پیرنگ پیوند عاطفی نقش اول فیلم را با زنی به نام کَت (الیزابت دبیکی) در خود گنجانده که به‌نوبه خود نقض غرض است؛ چراکه استفاده {درواقع سوء‌استفاده} یک جاسوس از یک زن شبه‌فتّان در پی همسو شدن مقطعی اهدافشان، طبق فرمول ژانر جاسوسی قابل‌قبول‌تر است تا اینکه یک‌باره انگیزه نجات این زن مستأصل از دست شوهر شرورش آندری (کنت برانا) عامل تحریک محوری روایت شود. محرکی که از مهر این مادر به پسربچه‌اش نشئت‌گرفته؛ کودکی که در کل فیلم بیش از چند ثانیه حضور ندارد!

گویی پشت دوربین «تنت» یک فیلم‌ساز تازه‌کار است.

یعنی انگیزه جلوگیری از فاجعه‌ای به وسعت زیرورو شدن اتمی جهان توسط یک عاطفه سطحی و درنیامده مأمور نسبت به یک مادر و فرزند، تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد. رابطه‌ای که نپذیرفتنی بودنش عاطفی‌ترین صحنه‌های فیلم را از هر حس و هیجانی تخلیه کرده است. تمهید نولان برای نقش بخشی به حاشیه صوتی نیز که در «دانکرک» از طریق فرو کاستن اصوات پیرامونی و سکوت محیط در حواس مخاطب رخنه می‌کرد، در «تنت» جایش را به آمبیانس پرسروصدایی داده که نه‌تنها مثل «دانکرک» در قالب تماتیک به وحدت نمی‌رسد بلکه دست‌به‌دست ریتم و تمپوی دائم‌التزاید فیلم داده تا مخاطب را به‌جای مجذوب کردن، مرعوب و معذب کند.

به دلیل این آفت‌ها، تعلیق در تمام فرازهای فیلم ازجمله ماجرای سرقت نقاشی‌های جعلی و تصاحب پلوتونیوم و ایجاد دنیای موازی، هرگز به سطح آثار قبلی نولان نمی‌رسد و حتی صناعت بکر و به‌اصطلاح نولانی ایده وارونگی و حرکت معکوس در زمان تنها در نخستین سکانس اتومبیل‌رانی گیراست و در ادامه تأثیرش را نزد مخاطبی که هوش و حواسش در غرقابه وقایع گم و محوشده، ازدست‌داده و گاه مانند تماشای مجدد نبرد تن‌به‌تن فرودگاه اُسلو ملال‌آور است. درنهایت نیز اعجابی در تماشای لشکری که به ساختمان‌های شهرکی خالی شلیک می‌کنند و گردوغبار هوا برعکس حرکت می‌کند باقی نمی‌ماند و برخلاف پایان‌بندی آثار قبلی نولان که مخاطبش را به تماشای مجدد خود مجاب می‌کرد، در این فیلم احتمال ترغیب ‌شدن مخاطب کلافه از اینکه حساب قصه از دستش دررفته، به نیمه‌کاره رها کردن فیلم بیشتر است.

باوجود چنین نقصان‌هایی حتی بحث‌های فرامتنی محلی از اعراب پیدا نمی‌کند، دیگر اینکه در قاموس عینیت‌گرایی نولان، آنارشیسم جوکر مذموم‌تر است یا پوپولیسم رأس‌الغول یا آثارش خندق حائل سرمایه‌داری در برابر الیگارش‌های برخاسته از مارکسیسم هستند، مطرح نیست؛ چراکه اهتمام مجدانه نولان تنها به طرح تئوری فیزیکی خود معطوف شده است. جای تعجب است که ریزبینی در این بخش تا جایی ا‌ست که شخصیت‌ها در ساحت وارونگی نیاز به اکسیژن داشته و برایشان ماسک تعبیه‌شده است ولی از چنین دقت نظری در ساختار فیلم‌نامه و تکوین هسته دراماتیکش خبری نیست.

مواردی ازجمله توئیست نهایی پرده‌برداری از هویت نیل (رابرت پاتینسون) از فرط توضیح ناپذیری محتاج یک فیلم مجزا هستند، کاراکتری که کل فیلم پا‌درهواست و در خلال دیالوگ‌های مبهم و باسمه‌ای‌اش انگار آخرین یافته‌های علمی از آسمان وحی می‌شود. حال‌آنکه بسیاری فیلم‌های علمی تخیلی با قوانین خودگردان پیش رفته و حتی تئوری‌های علمی در آن‌ها زیر سؤال می‌رود، اما دنیای داستانشان بی‌نقص مانده؛ چراکه وقتی با سینما سروکار داریم، یک دروغ باورکردنی بر واقعیت باورنکردنی، ارجح است.

اگرچه عظمت وجود هر نابغه‌ای در نامحدود بودن دنیای فکر اوست، اما کریستوفر نولان برای استمرار جولان دادنش در پهن‌دشت سینما نیازمند رجعت به درام‌های شخصیت‌پردازانه‌تری‌ است؛ چراکه ظاهراً سندرُم خود ایمنی، نبوغش را چنان به حاشیه رانده که کیسه تمجید هوادارانش نیز ته کشیده، گویی پشت دوربین «تنت» یک فیلم‌ساز تازه‌کار است که برای تقلید از نولان یک فیلم نولانی ساخته و حاصلش به فیلم سترونی که درواقع بیشتر به پارودی آثار قبلی خود نولان می‌خورد، منجر شده است.

شرق

 

گزیده‌ای از نوشته‌های منتقدان درباره فیلم «تنت»:

رابی کالین (تلگراف)

عمق، ظرافت و شوخ‌طبعی اجراهای پتینسون و دبیکی فقط زمانی به‌صورت کامل آشکار می‌شود که شما واقعاً به این درک برسید که داستان فیلم تنت در حال رفتن به چه مقصدی است؛ یا شاید این همان‌جایی است که در آن بوده است. هنوز سردرگم هستید؟ خب نباشید... یا حداقل سردرگم باشید، اما از آن لذت ببرید. این فیلم از آن دسته آثاری است که باعث می‌شود یکسری‌ها حسابی سردرگم شوند و حس بدی پیدا کنند و خیلی‌های دیگر هم در اضطراب و خوشحالی و البته لذت غرق شوند.

جسیکا کیانگ (نیویورک‌تایمز)

اصلاً نمی‌توان منکر این شد که چقدر این فیلم لذت‌بخش است؛ اما بزرگی گیج‌کننده آن فقط باعث می‌شود که هوشمندانه بودن و شجاعت جذاب آن بیشتر به چشم بیاید.

گای لاج (ورایتی)

درست است که فیلم تنت یک جام مقدس نیست اما پر از مفهوم‌های گیج‌کننده و جذاب، صحنه‌های انفجاری و گران‌قیمت و همچنین سرگرمی‌های مختلف به روش‌های جدید و البته قدیمی است.

لزلی فلپرین (هالیوود ریپورتر)

فیلم تنت باعث می‌شود که شما احساس کنید که شناور هستید و هیپنوتیزم شدید اما درعین‌حال هم تا حدی به خاطر تصاویر زیبای آن آرامش می‌گیرید. این فیلم آن‌قدر سؤال‌های مختلف را در ذهن شما به وجود می‌آورد که تنها گزینه مقابل شما این است که آرامش داشته باشید و اجازه دهید که مغزتان درست مانند یک بادکنک که نسیم ساحلی و هوای گرم می‌ترکد، منفجر شود.

جوردن فارلی (توتال فیلم)

فیلم تنت یک معرفی مجدد تقریباً کامل و بی‌نقص با پرده نقره‌ای است. حالا اینکه مخاطبان آماده (در عین مراقب بودن) هستند که در این آشفته‌بازار به سینماها بازگردند، یک بحث جدایی است. مطمئناً می‌توان گفت که فیلم تنت یک اثر بسیار چالش‌برانگیز است و شاید خیلی‌ها بعد از یک غیبت پنج‌ماهه نتوانند به‌خوبی آن را هضم کنند؛ اما از طرفی هم برای این فیلم‌ساز حرفه‌ای خیلی نادر است که بخواهد همه‌چیز را برای شما روی میز قرار دهد، آن‌هم بدون این‌که دیدگاه خودش در معرض خطر قرار بگیرد. خطر و ریسک هیچ‌وقت تا این اندازه بالا نبوده است؛ اما فیلم تنت دقیقاً همان چیزی است که سالن‌های سینما به آن نیاز دارند.

فیل د سملین (تایم اوت)

این اثر علمی تخیلی و جاسوسی جدید کریستوفر نولان، تصاویر بصری بسیار شدیدی را نشان می‌دهد اما روح کمی دارد.

کاترین شورد (گاردین)

این فیلم به‌هیچ‌عنوان ارزش رفتن پراسترس به سالن سینما را در دوران شیوع کرونا ندارد و شاید در پنج سال آینده ارزش تماشا کردن از تلویزیون را هم نداشته باشد. یک‌چیز آزاردهنده‌ای در این فیلم وجود دارد که مدام در تلاش است تا جزئیات جنبه شبه‌علمی خود را به نمایش بگذارد؛ درعین‌حال هم به شما می‌گوید که احتمالاً چیزی را دنبال نکرده‌اید. ازیک‌طرف ما با داستان این فیلم له می‌شویم و از طرف دیگر هم‌داستان تلاش می‌کند تا به ما بفهماند که چطور اتفاقات درون قصه، واقعاً رخ‌داده‌اند.

مایک مک کیهیل (ایندی وایر)

تنت اثری خسته‌کننده و شبیه گوش دادن به یک موعظه بیش‌ازحد خسته‌کننده و معماگونه است.