مریلین مونرو، شکنندگی تراژیک یک ستاره

27 آذر 1395
مریلین مونرو مریلین مونرو

من هرگز آن رلی که دوست دارم را نخواهم گرفت

به مناسبت نودمین سالگرد تولد مریلین مونرو، ستاره آمریکایی نمایشگاهی از عکس‌ها، فیلم‌ها و وسایل شخصی او در آمستردام برپا شد؛ سیر تحول دختری فقیر و بی‌سرپرست به نماد جنسیت و مرگ ناگهانی او در ۳۶ سالگی.

«نورما جین بکر» در فقر بزرگ شد، بدون پدر و مادر. مادرش، همانند مادربزرگش، به روان‌پریشی دچار بود و پدرش پیش از تولد او مادرش را ترک کرده بود. نورما جین در یتیم‌خانه، نزد دوست مادرش و در خانواده‌ای بزرگ شد که سرپرستی او را پذیرفته بود. در سال‌های اولیه زندگی‌اش نزد زنی بود که حق نداشت او را مادر خطاب کند. او در کودکی بارها پس گرفته و پس‌زده شد، مورد بی‌اعتنایی قرار گرفت و نادیده گرفته شد. به هنگام دعای روز یکشنبه در کلیسا رؤیایش گواه این بود که وی به سن بلوغ رسیده بود.

نورما جین در ۱۴ سالگی به زنی جذاب تبدیل‌شده بود و این تغییر چنان او را ازخودبیگانه ساخت که شروع کرد به این‌که خود را به‌عنوان دو نفر توصیف کند: دخترکی که کسی او را نمی‌خواست و دوست جادویی‌ای که در آینه می‌دید. حالا دیگر نورما جین نادیده گرفته نمی‌شد: موردتوجه مردان بود وزنان پشت سرش حرف می‌زدند. نورما جین خیلی زود فهمید که جسمش سرمایه اوست. وقتی مادرخوانده‌اش ازدواج کرد، نورما جین ۱۶ ساله ناگزیر شد با مرد مسن‌تری ازدواج کند. حالا او از کنترل مداوم سرپرستانش خارج‌شده بود. شش سال بعد زیبایی ظاهرش یک‌بار دیگر مسیر زندگی‌اش را تغییر داد، شغل او به‌عنوان مدل عکاسی سبب شد از همسرش جدا شود.

حالا «مریلین مونرو» دوست جادویی نورما جین شده بود. او از ناشناسی، به زن مشهوری تبدیل شد. نه‌تنها نام جدیدی گرفت بلکه چانه و بینی جدیدی. موهایش به رنگ بلوند روشن درآمد و لباس‌هایش هم‌تغییر کرد. این وضعیت جدید سبب شده بود نورما جین دیده شود، حالا به یک نهانگاه تبدیل‌شده بود. او بعدها گفت: «احساس می‌کنم همه این چیزها برای کسی اتفاق می‌افتد که درست در کنار من ایستاده است. من همین‌جا هستم، می‌توانم بشنوم، ولی درواقع این اتفاق برای من نمی‌افتد.»

مریلین مونروی نوظهور شروع به گرفتن درس هنرپیشگی کرد: به نظر می‌آمد که حرفه بازیگری کاملاً به او که درهرحال نقش بازی می‌کرد، برازنده است. «جویس کارول اوتاس» در کتابی داستان گونه که درباره او نوشته است (۲۰۰۰)، توصیف می‌کند که مریلین مونروی جوان چطور در آینه مانند یک کودک گناهکار به خودش نگاه می‌کند؛ نه از روبه‌رو بلکه از کنار، ترسان از این‌که صورت زشت و حسرت آلود نورما جین را در چهره آرایش‌شده مریلین مونرو ببیند. چشمان زل زده و پرحسرت نورما جین در درون چشمان به‌دقت آرایش‌شده مریلین مونرو.

هویت بخشی به مریلین مونرو از طریق جسمش و این نتیجه‌گیری که نمی‌توان هویت او را جدا از بدنش دید، به‌طور غیرقابل بخشایشی جنسیتی است و درعین‌حال اجتناب‌ناپذیر است. هویت او را به میزان زیادی تفاوت میان درون و بیرون، میان نورما جین تنها و مریلین مونرو توجه طلب تعیین می‌کرد. «ترومن کاپوت» در کتاب «کودک زیبا» روزی را توصیف می‌کند که با مریلین مونرو مانند یک دوست خوب سرکرده بود. در داستان که در سال ۱۹۵۵ در نیویورک روی می‌دهد، مریلین مونرو همان‌طور است که دوستان باهم هستند: صریح، بدجنس و شوخ. او به توالت می‌رود و بعد از ۲۰ دقیقه هنوز برنگشته، ترومن کاپوت به دنبالش می‌رود. او مریلین مونرو را جلوی آینه می‌بیند و می‌پرسد چه‌کار می‌کنی؟ مونرو جواب می‌دهد: دارم به او نگاه می‌کنم؛ و لب‌هایش را رژ قرمز می‌زند.

آنچه زمانی سرمایه او بود، حالا ۹۰ سال پس از تولد و ۵۴ سال پس از مرگش به میراث او تبدیل‌شده است. جسم زنده مریلین مونرو در فیلم‌ها، عکس‌ها و روی صفحه‌نمایش مانند یک بنای یادبود هستند. جسمش که همانند یک کشتی در آب ناآرام تاب می‌خورد. این چه چیزی است که او را چنین ماندگار و تأثیرگذار می‌کند؟

«نورمان می‌لر» در بیوگرافی مریلین مونرو که در سال ۱۹۷۳ نوشته، پاسخ می‌دهد: جنسیت. به‌این‌ترتیب او و بقیه آمریکا با ستاره کوچک بلوند آشنا می‌شوند: مریلین نجات واقعی بود. او مانند یک ویولن کمیاب و گران‌قیمت بود، همان‌طور لذت‌بخش، باروح، پر تمنا و نرم جنسیت برای او مثل بستنی خامه‌ای بود. «استینم»، فمینیست و روزنامه‌نگار در کتابش که در سال ۱۹۸۸ منتشر شد توصیفی از آشنایی با مریلین مونرو می‌کند که از «میلر» متفاوت است. استینر زمانی مریلین مونرو را بر پرده سینما دید که خود نوجوان بود. او پیش از پایان فیلم از سینما خارج شد. او نمی‌خواست با زنی تداعی شود که غرایزش چنان غیرقابل‌کنترل و از خود بیخود کننده بود. آنچه مونرو با جسمش تداعی می‌کرد.او هنوز خبر ندارد اما مریلین مونرو در نقطه‌ای ایستاده که مهم‌ترین نقش زندگی‌اش را بازی کند. رل کوچک اما چشمگیر او در فیلم «جنگل آسفالت» (۱۹۵۰) می‌تواند آغاز زندگی حرفه‌ای او را رقم بزند. در محل تمرین، مونرو در حضور شش مرد روی زمین می‌خوابد؛ زیرا آنجلا که او نقشش را بازی می‌کند زمانی که به تماشاگران معرفی می‌شود روی مبل دراز کشیده است. او چشمانش را می‌بندد و در میان تعجب حاضران خودش را خواب می‌کند. بعد چشمانش را باز می‌کند و صحنه را شروع می‌کند: اوه، من باید خوابم برده باشد. نمی‌توان گفت که آیا تمرین مونرو درواقع به‌این‌ترتیب انجام‌شده یا نه. ولی به‌نحوی‌که این صحنه در «بلوند» توصیف‌شده است واقعیتی عریان می‌شود: روش بازی مونرو چنان طبیعی بود که تشخیص تفاوت آنچه واقعی بود با نقشی که بازی می‌کرد، دشوار بود.

 آرتور میلر، نمایشنامه‌نویس و سومین همسر مریلین مونرو نیز عشقش با شرمساری به پایان رسید. او مونرو (همسر قبلی‌اش) را به‌عنوان مگی در نمایشنامه نیمه بیوگرافیک «پس از پائیز» وارد کرده است. مگی اگوی «کوانتین» شخصیت اول نمایشنامه را باد می‌زند و به مرد «قدرت می‌دهد تا او را تغییر» دهد؛ اما پس از عروسی معلوم می‌شود آن‌قدرها هم اهل تبعیت نیست. او دمدمی و غیرمنطقی است. غرایزش سیری‌ناپذیرند. نمایشنامه دو سال پس از مرگ مونرو بر روی صحنه رفت. در این فاصله استینم نظرش را درباره مونرو تغییر داده بود. او نوشت: «زمانی که مونرو مرده بود، شکنندگی‌اش دیگر برای مردان تحریک‌آمیز و برای زنان شرم‌آور نبود. شکنندگی‌اش تراژیک شده بود.»

نمایشگاه بیوگرافیک مونرو که این روزها در «نیوکِرک» آمستردام برقرار است، «۹۰ سال مریلین» نام دارد. این مسئله که مونرو ۹۰ ساله نشد بلکه در ۳۶ سالگی به زندگی‌اش پایان داد، نقطه عزیمت نمایشگاه نیست. نمایشگاه ازجمله شامل عکس، فیلم و وسایل شخصی مریلین مونرو ترجیحاً بر جنبه‌های آزادی‌بخش زندگی حرفه‌ای او ازجمله: شم ذاتی او در امر تجارت، بازاریابی و ایجاد شرکت تولید فیلم خودش تأکید دارد. «هدی آنکونا» یکی از هلندی‌های سرشناسی که در نمایشگاه سخنرانی می‌کند، مسئله را قدری تعدیل می‌کند. فمینیست‌ها در سال‌های ۷۰ دقیقاً به زنانی که مونرو سمبل آن‌ها بود معترض بودند: کسی که برای رسیدن به هدف از جسمش استفاده می‌کند؛ اما اگرچه مریلین مونرو نماد رهایی زنان در دهه ۷۰ نبود می‌تواند به‌عنوان پیشرو شاخه‌ای از فمینیسم امروزه دیده شود؛ فمینیسم ستاره‌های مشهور امروز که هم‌زمان ایدئولوژیک و تجاری است و برمدار آزادی از طریق بدن می‌گردد. هنرمندانی مانند بیانسه ادعای مالکیت ظاهرشان رادارند. آن‌ها دقیقاً از طریق بنمایش گذاشتن بدنشان در پوشش و ژست‌های جنسیتی تأکید می‌کنند که این آن‌ها هستند که تعیین‌کننده‌اند. این، درجایی که قدرت درنهایت در دست مردانی است که باید تائید کنند آن‌ها جنسیتی هستند یا نه یک ساختار شکننده است.

او آزادی لذت بردن جسمش را نمایندگی می‌کرد؛ اینجا هم یک وجه مشترک با ستاره‌های معروف امروز وجود دارد، اما جسم مریلین مونرو و تمام کاستی‌هایش، همچنین سدی در برابر او بودند.مونرو لکنت زبان داشت و در خواندن مشکل داشت. بیماری رحم داشت. علاوه بر چند سقط‌جنین چندین بار هم تحت عمل جراحی قرار گرفت. او از بی‌خوابی رنج می‌برد و به دارو و الکل اعتیاد داشت. نمی‌تواند جز این باشد که او برخی اوقات از بدنش متنفر بود. همین‌طور وقتی‌که باشخصیتش در فیلم‌ها تداعی می‌شد. بدنش به‌عنوان هنرپیشه مهم‌ترین ابزارش بود و سمبل جنسیت بودن باعث می‌شد که در فیلم‌ها به او رل‌های سطحی داده شود. او در کتاب «کودک زیبا» به «ترومن کاپوت» می‌گوید: «من هرگز رل درست، آن رلی که دوست دارم را نخواهم گرفت. ظاهرم علیه من کار می‌کند. ظاهرم خیلی خاص است.»