نگاهی به زندگی و آثار «ایزابل هوپر»

13 دی 1395
ایزابل هوپر ایزابل هوپر

ستاره پنهان

 ایزابل هوپر در یک نگاه

ایزابل هوپر متولد ۱۶ مارس ۱۹۵۳ در پاریس، بازیگر ۶۳ ساله فرانسوی است. وی که از سال ۱۹۷۱ در بیش از ۹۰  فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی ایفای نقش کرده، به‌عنوان یکی از مهم‌ترین بازیگران سینمای فرانسه شناخته می‌شود. وی از هنرپیشه‌های زن موردعلاقه کلود شابرول بود و با بازی در فیلم «داستان زنان» اثر کلود شابرول در سال ۱۹۸۸ در ابتدای مسیر کاریش به شهرت رسید.پدر هوپر کارخانه‌دار و مادرش معلم بود. او بازیگری را با ایفای نقش‌های تئاتری آغاز کرد و سال ۱۹۷۴ با فیلم «جاهایی برای رفتن» به کارگردانی برتراند بلیه به شهرت رسید.هوپر دو بار برنده جشنواره فیلم کن و دو بار برنده جشنواره فیلم ونیز شده است. وی همچنین ۱۳ بار نامزد دریافت جایزه سزار شده که در سال ۱۹۹۶ توانست جایزه سزار بهترین بازیگر نقش اول زن را از آن خود کند. وی در سال ۱۹۷۷ میلادی برنده جایزه بفتا شد و سال ۲۰۱۰ میلادی، نشان لژیون دونور فرانسه را به‌پاس سه دهه خدمت به سینمای کشورش دریافت داشت و در سال ۲۰۱۱ جایزه یک‌عمر دستاورد سینمایی تلویزیون انگلیس را دریافت کرد.

 

مروری بر کارنامه‌ی ایزابل هوپر

سردی بازدارنده و اشتیاق مهار نشده

یکی از شگفتی‌های سینمای فرانسه اینجاست که همه فیلم‌ها و آدم‌ها ادامه‌ی جریانی گسترده‌تر و ریشه‌دار در تاریخ سینمای آن کشور به نظر می‌رسند. همواره نوعی تناسخ در فیلم‌ها و شخصیت‌های آن دیده می‌شود. جایی راه از آرلتی آغاز می‌شود. بعد ژن مورو جای او را می‌گیرد و ادامه همان سنت و آن زنانگی یکی از جسورترین بازیگران زن تاریخ سینما، ایزابل هوپر را به وجود می‌آورد.

او که باوجود بازی در محدوده‌ی مشخصی از نقش‌ها، هرگز در حال تکرار خود یا ساده گرفتنِ حضورش روی پرده نبوده متولد 1953 در پاریس است. تقریباً تصادفی وارد دنیای بازیگری شده، یعنی از زمانی که مادرش اسم او را در کنسرواتوار ورسای نوشت و هوپر به‌عنوان بهترین دانشجوی دوره‌ی خودش ازآنجا فارغ‌التحصیل شد و پس‌ازآن یکی دو مدرسه بازیگری دیگر را هم آزمود تا این‌که وارد دنیای تئاتر شد و زیر نظر کسانی مثل روبر حسین و خواهر خودش، کارولین هوپر (که بعدها فیلم‌ساز شد و ایزابل را در ارادتمند، شارلوت کارگردانی کرد)، روی صحنه رفت.

خیلی زود وارد سینما شد و اولین موفقیت بزرگش را با «پارچه‌ساز» (کلود گورتا، 1974) تجربه کرد، فیلمی که در آن نقش آرایشگری خجالتی و عامی را بازی می‌کند که عاشق مردی تحصیل‌کرده از طبقه بالاتر می‌شود. جابجایی طبقاتی، در قالب کشش عاطفی بین دو شخصیت از دوطبقه یا نژاد مختلف، یکی از مؤلفه‌های اصلی بسیاری از فیلم‌های هوپر است و شاید این خود اوست که این مضمون را در هر فیلمی که ظاهر می‌شود شدتی فرساینده می‌بخشد.

پارچه‌ساز، پرسونای بازیگری او را برای چهار دهه بعد روشن می‌کند: زنی ریزنقش با صورت رنگ‌پریده و موهای قرمز و خونسردی عجیبی که می‌تواند طرف مقابلش را و گهگاه تماشاگر را، دیوانه کند. متخصص ایفای نقش زنانی از طبقه متوسط که پشت ظاهر آرامشان زنی یاغی پنهان است. تراژدی هرلحظه در کمین هوپر است و او آگاهانه خود را به گرداب می‌سپارد. او زنی آماده‌ی خطر است که برای رسیدن به خواسته‌هایش هر بهایی می‌پردازد. او قربانی بزرگ عواطفی است که مانند آتش‌فشان فوران می‌کنند. هوپر، عشق دیوانه‌وار و مالیخولیا که با پارچه‌ساز آغازشده و تا ماده‌ی سفید ادامه پیدا می‌کند، از یکدیگر جدایی‌ناپذیرند.

اولین فیلم انگلیسی‌زبان هوپر رزباد (اتو پره‌مینجر، 1975) بود. او در دو شاهکار تاورنیه، قاضی و قاتل (1976) و Coup de torchon(1981) و فیلم کمتر شناخته‌شده بچه‌های بد تربیت‌شده (1977) ظاهر شد. در 1978 مهم‌ترین حادثه سینمایی زندگی‌اش رخ داد و در ویولت نوزیه کلود شابرول (داستان دختری که خانواده‌ی خورده بورژوایش را مسموم می‌کند) بازی کرد. این فیلم کلیدی‌ترین نقش اوست. اگرچه هوپر نقش‌های فوق‌العاده‌ای در فیلم‌های کارگردانان دیگری هم‌بازی کرده، اما بیشتر آن‌ها ادامه و گسترش شخصیت‌هایی‌اند که شابرول و هوپر از زمان ویولت نوزیه ترسیم کرده‌اند.

دیگر فیلم‌های مشترک آن‌ها عبارت‌اند از: داستان زنی که در فرانسه اشغالی کارش سقط‌جنین غیرقانونی است و برای همین سرش زیر گیوتین می‌رود در داستان زنان (1988)، اقتباسی نزدیک به سینمای ترسناک تا سنت‌های ادبی فرانسه در مادام بوواری (1991)، شاهکاری این بار واقعاً ترسناک از قتل‌عام در کمالِ خونسردی یک خانواده توسط هوپر در تشریفات (1995)، تریلر سبک و ناموفق شیادی (1997)، تجسم عینی شیطان در قالب همسری وفادار و نامادری مهربان در ممنون از شکلات (2000) و بالاخره آخرین کار مشترکشان کمدی قدرت (2006).

بازی هوپر در این فیلم‌ها متکی به حداقل حرکت است. او به‌ندرت از دست‌ها و بدنش استفاده می‌کند. حتی به‌ندرت پلک می‌زند و خیره شدن‌هایش نشان از تلاطمی درونی دارند که زیر لایه‌ای از یخ پنهان‌شده‌اند. او در دنیای شابرول همیشه چیزی برای پنهان کردن دارد. در پایان بیشتر این فیلم‌ها می‌میرد، دچار جنون می‌شود و یا به زندان می‌رود که خود شکل دیگری از مرگ و جنون برای زنی است که معنای آزادی را می‌داند و برای آن مبارزه‌ای می‌کند.

در آخرین شماره‌ی سال 2010 مجله تایم که شابرول را یکی از مهم‌ترین ازدست‌رفته‌های سال معرفی کرده بود، هوپر درباره‌ی این معلم و همکار قدیمی نوشت: «شابرول همیشه در تلاش برای نزدیک شدن به حقیقتی انسانی بود، باآنکه ظاهر داستان‌هایی که تعریف می‌کرد چندان واقعی نبود. همین نکته، نقطه مشترک ما بود. او هیچ‌وقت سر صحنه حرف نمی‌زد و می‌دیدم که بعضی بازیگرها از این قضیه ناراحت‌اند، اما برای من هیچ مسئله‌ای نبود. طوری که او بازیگرها را هدایت می‌کرد درست‌تر بود، هدایت با قرار دادن آن‌ها در جای درست و نه با کمک توضیح و تفسیر شفاهی. او با درست فیلم‌گرفتن از بازیگر او را پیش می‌برد، با کلوزآپ‌ها و لانگ شات‌ها. دوربین شابرول مثل قلم بود.» موقع خواندن این کلمات، درحالی‌که روی جلد تایم مارک زاکربرگ، بنیان‌گذار فیس بوک به‌عنوان مرد سال جا خوش کرده، می‌توان تصور کرد که اگر شابرول بیشتر زنده می‌ماند می‌توانست درام‌های حسادت، خیانت و گناهش را برای این عصر تازه به‌روز کند و جنایت‌ها به‌جای اتاق نشیمن آرام خانه‌های حومه پاریس در پای کامپیوترهای آنلاین رخ دهد.

هوپر در آغاز دهه 1980 به هالیوود رفت تا در «دروازه بهشت» (مایکل چیمینو، 1980) بازی کند. این اولین و آخرین فیلم هالیوودی‌اش بود. دلیل بازنگشتن او به هالیوود، جدای از شکست تجاری سهمگین فیلم، می‌تواند به تضاد اساسی او با سینمای آمریکا مربوط باشد. او هرگز نمی‌توانست با استاندارهای هالیوود سازش کند. زندگی خصوصی او آرام و کاملاً دور از چشم رسانه‌ها بود و گریز از مصاحبه‌ها باعث شده بود تا به او لقب «ستاره پنهان» بدهند.

سرنوشت او وقتی‌که ژان لوک گدار در 1980 به مونتانا، سر صحنه دروازه‌ی بهشت، رفت تا برای فیلم بعدی‌اش با او مذاکره کند کاملاً دگرگون شد. این فیلم «اسلوموشن» (1980) نام داشت و هوپر باید در نقش ایزابل، زنی خیابانی، پیاده‌روها را گز می‌کرد و در گفتار متن با صدای خودش، اشعار  «چارلز بوکوفسکی» را می‌خواند. هوپر در آن زمان هنوز «گذران زندگی» (1962) و نقش مشابه آنا کارینا در آن فیلم را ندیده بود. برای گدار بین این دو نقش ارتباطی نزدیک وجود داشت و حتی فراتر از آن، هردو یکی بودند. وقتی هوپر درباره نقشش پرسید، تنها جوابی که از گدار شنید این بود: «ایزابل باید چهره‌ی مسلم رنج باشد.» بعد از بازی در فیلم گدار (و لولوی موریس پیالا)، هوپر دیگر یکی از شخصیت‌های کلیدی سینمای هنری فرانسه و حتی اروپا بود که در آثار مؤلفان بزرگی مثل جوزف لوزی، مارکو فرری و آندری وایدا ظاهرشده بود؛ این گرایش تا امروز و در کار با فیلم‌سازانی مثل میشائیل هانکه ادامه دارد، کارگردانی که باعث گرفتن دومین نخل طلای بازیگری زندگی‌اش، پس از ویولت و این‌بار برای معلم پیانو (2001) شد. معلم هم اتود دیگری برای بازی در نقش زنان مأیوس بازندگی خصوصی ناکام بود. فهرست این دسته از فیلم‌ها در کارنامه هوپر چنان طولانی است که غالباً جا را برای مفاهیم موردنظر فمینیست‌ها باز می‌کند، به‌خصوص وقتی به فیلم‌های او با کارگردانان زن نظیر وارثه (مارتا مساروش،1980)، همه چی قاطی (جوزین بالاسکو، 1985) و دو فیلم دایان کاریز، در نگاه اول (1983) و عشق بعد از عشق (1992)، می‌رسیم.

در این سال‌ها یکی از متفاوت‌ترین نقش‌هایش خاله‌ی ترشیده کمدی/موزیکال «هشت زن» (فرانسوا اوزون، 2002) بوده. در این فیلم او کنار کاترین دونوو قرار گرفت، بازیگری که ژینت وینسندو هوپر را از یک نظر شبیه و از یک نظر نقطه مقابلش می‌داند؛ شبیه به دنوو خاطر وجودِ ترکیب درخشانِ سردی بازدارنده و اشتیاق مهار نشده در هر دوستاره و متضاد به این خاطر که در زیر ظاهر پرشور دنوو زنی سرد پنهان است و در نقطه مقابل زیر ظاهر سرد هوپر نفسی مهار نشده وجود دارد.

به نظر می‌رسد ما دو راه برای پذیرش هوپر داریم. یکی پیدا کردن نسبتی بین او نقش‌هایی که روی پرده ایفا کرده و به رسمیت شناختن زنی تنها، گناه‌کار، سرسخت و رنجیده شبیه به همان تصویری که به‌درستی از جودی گارلند یا گرتا گاربو داریم و یا به رسمیت شناختن او به‌عنوان یک حرفه‌ای تمام‌عیار، کسی شبیه به لارنس الیویه که وارد صحنه فیلم‌برداری می‌شود و از ایزابل آرام و باهوش و مادر سه بچه و همسر مردی که سی سال با او زندگی کرده تبدیل می‌شود به نامادری جنایت‌کار ممنون برای شکلات یا زن تنها و گرفتار در عقده‌های جنسی معلم پیانو.شخصاً تصویر دوم را به حقیقت نزدیک‌تر می‌دانم و در این حال باید گفت که بیش‌ازپیش به اعتبار هوپر به‌عنوان بازیگری بزرگ افزوده می‌شود. بازیگری که لابه‌لای فیلم‌های کلر دنی و شابرول، برای بازی در نمایش مده‌آ روی صحنه می‌رود و بعد در آخرین اپیزودِ فصلِ یازدهم سریال نظم و قانون هم ظاهر می‌شود. او باید یک حرفه‌ای باشد!

احسان خوشبخت

 

گپی با ایزابل هوپر

بازیگری بیشتر شبیه زندگی است

ایزابل هوپر یکی از شناخته‌شده‌ترین بازیگران جهان است که رابطه ویژه‌ای با معتبرترین جشنواره سینمایی دنیا دارد: او با 22 فیلم در میان بازیگران زن بیشترین حضور را در بخش رسمی جشنواره کن دارد و یکی از تنها چهار بازیگری است که دو بار جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره را کسب کرده است: برای «ویولت» (1978) و «معلم پیانو» (2001) هوپر امسال در جشنواره فیلم کن هوپر سه فیلم داشت که دوتای آن‌ها در بخش مسابقه بودند: «دره عشق» به کارگردانی گیوم نیکلو و «پرسروصداتر از بمب‌ها» به کارگردانی یواخیم تریر. سومین فیلم «آسفالت» به کارگردانی ساموئل بنشتریت بود که در بخش ویژه نمایش حضور داشت. هر سه فیلم درام هستند. هر سه داستان‌هایی پرنفوذ از عشق و مرگ دارند، اما این فیلم‌ها صرفاً تازه‌ترین کوک‌ها روی کار پرنقش‌ونگار و خیره‌کننده هوپر طی ده‌ها سال هستند که مزین به نقش‌آفرینی‌های سخت و فراموش‌نشدنی اوست؛ از «تشریفات» (1995) گرفته تا «معلم پیانو» (2001) و «عشق» (2012) که دو فیلم آخر هر دو ساخته میشائل هانکه هستند. هوپر در سینمای امریکا نیز حضورداشته به‌ویژه در فیلم شاخص «دروازه بهشت» (1980) و «من هاکابی‌ها را دوست دارم» (2004). گذر زمان و تجربه فقط تعهد هوپر را به هنرش عمیق‌تر کرده است.

  آیا برای پیدا کردن نقش‌ها با سختی روبه‌رو هستید؟

همیشه دارم کار می‌کنم. سالی پنج فیلم بازی می‌کنم. من باید انتخاب کنم. فیلم‌هایی که بد است، رد می‌کنم. تئاتر هم زیاد بازی می‌کنم. با کیت بلانشت در استرالیا اجرا داشتم. در نیویورک بودم. در زمان برگزاری کن در شهر پاریس روی صحنه هستم. راستش را بخواهید من هرگز کم‌کار نبوده‌ام؛ حتی زمانی که بچه‌دار شده بودم. باید اعتراف کنم بسیار خوشبخت هستم. کار کردن را دوست دارم، چون واقعاً فکر نمی‌کنم بازیگری یک کار است. بیشتر شبیه زندگی است.

بله، اما باید عمقی از خودتان را به هریک از نقش‌ها بدهید.

این درست است که اکنون شبیه یک دل‌مشغولی است. اگر به این سطح از عمق و صمیمیت در کارم نرسیده بودم از آن رضایت نداشتم. این هدف من است، جست‌وجوی من است که این کار را انجام بدهم اما تلاش نیست. تقریباً شبیه یک «مانترا» است. کاوشی برای چیزی است؛ اما برای من تلاش نیست که این کار را انجام بدهم. (توضیح: مانترا در آیین هندو، بودایی، سیک و جین عبارت است از مجموعه‌ای از کلمات و آواهایی که با آهنگ خاصی به‌دفعات تکرار می‌شود. مانترا ریشه سانسکریت دارد و به معنی رها شدن است و از دو بخش مانوترا تشکیل‌شده که «مان» به معنی فکر و «ترا» به معنای آزاد شدن است. از مانترا در مدیتیشن استفاده می‌شود و روی جسم و روح تأثیر مثبت می‌گذارد).

 آیا احساس می‌کنید که اغلب یک تیپ از زنان را ایفا می‌کنید؟

نه، اصلاً. به کاری که انجام می‌دهم کلی باور و نیرو دارم اما گاهی از اوقات فکر می‌کنم که هیچی نیستم. برای من بسیار سخت است که درباره خودم به اصطلاحاتی مانند یک نماد یا ستاره سینما فکر کنم. برایم غیرواقعی است. بیشتر با ایزابل هوپری احساس نزدیکی می‌کنم که خودش را در آیینه دست‌شویی می‌بیند تا شخصی که مردم روی پرده می‌بینند. می‌دانم مردم شما را به‌واسطه آنچه روی پرده می‌بینند، می‌شناسند و نقش‌هایتان اما من با نقش‌هایم زندگی نمی‌کنم، با خودم زندگی می‌کنم.

 آیا این شخصیت‌ها با شما پیوند دارند؟

جنبه‌های از خودم هستند اما تعبیر شخصیتی از خودم را برای نقش ندارم. فقط چشم‌اندازی از کارم دارم. کار من چیزی از زمان حال است. زمانی که تمام شد زمانی که فیلم‌برداری پایان یافت، سپس کار تماشاگران می‌شود. اگر دست خودم بود، فیلم‌ها را بازی می‌کردم و اصلاً تماشایشان نمی‌کردم. اصلاً درباره آن‌ها حرف نمی‌زدم. برای من این ایده‌آل است. فقط اجرا روی صحنه تئاتر و نقش‌آفرینی مقابل دوربین. اگر دست خودم بود، امیدوار بودم می‌توانستم تفکیک قائل شوم. من این را برای دوربین انجام می‌دهم و این را برای خودم انجام می‌دهم. من برای شخص دیگری نقش‌آفرینی نمی‌کنم. الآن یک گفتمان صمیمانه میان من و شما در جریان است. نه چیز دیگری... یک‌بار فیلمی را در امریکا با هال هارتلی همکاری کردم به‌نام «آماتور». آماتور شاید لغتی باشد که خیلی دوستش دارم؛ یعنی دوست داشتن و درعین‌حال غیرحرفه‌ای بودن. دقیقاً همین احساس من است. هرگز خودم را بازیگری حرفه‌ای ندیده‌ام. عقیده دارم بهترین روش انجام کارها این است که احساس حرفه‌ای بودن نداشته باشید.

 سخت‌ترین نقش‌هایتان کدام بوده است؟

این ‌هم یک افسانه دیگری است که می‌خواهم از بین ببرم. فکر نمی‌کنم نقش‌های سخت وجود داشته باشند. نقش‌آفرینی در فیلم‌های بد با کارگردان‌های بد سخت است اما زمانی که با یک کارگردان خوب همکاری می‌کنید هرگز دشوار نیست. آنچه مرا مجذوب می‌کند این است که شخصیت واقعی باشد. ارزشمند و دقیق باشد. هرگز میان همدلی و غیر همدلی تمایزی قائل نیستم اما میان بی‌گناه، نه حتی گناهکار و خودآگاهی تفکیک قائل هستم. «معلم پیانو» را نگاه کنید. شما نمی‌توانید از خشونت این شخصیت فرار کنید، اما ازنظر من آنچه جذاب است معصومیت اوست.

 

برای مطالعه مقاله نقد فیلم «او» با بازی «ایزابل هوپر» روی اینجا کلیک کنید.