بهترین فیلم‌های سال 2017 از نگاه نشریه نیویورکر

17 دی 1396

عقب‌نشینی روشنفکرانه سینمای لیبرال

افشاگری، مهم‌ترین رویداد دنیای سینما در سال 2017 بود؛ به‌خصوص نشریه‌های «تایمز» و «نیویورکر» که پرده از اتهامات جنسی هاروی واینستین برداشتند و درنتیجه صدای خفه‌شده زنان و مردانی را که مورد سوءاستفاده او یا مردان قدرتمند دیگر در صنعت سینما قرارگرفته بودند، منعکس کرد و به همین طریق راه را برای افشاگری در حوزه‌های هنری دیگر و صنایع دیگر باز کرد. شایع شدن آزار و اذیت‌های جنسی و شبکه‌ای از همدستانی که از آشکار شدن اتهامات واینستین جلوگیری می‌کردند تدارک تحمیل سوءاستفاده‌های احساسی و حرفه‌ای دیگری را به قربانیان، فراهم کرده بود. در حقیقت موج اتهامات جنسی دلالت‌های قانونی، اخلاقی و سیاسی داشت که از حوزه‌های زیبایی‌شناختی جداشدنی نیست، از هنر سینما هم جدا نیست.

درست مانند هرسال که شکافی در فهرست بهترین فیلم‌های سال دیده می‌شود، در فهرست ما هم این شکاف وجود دارد؛ فیلم‌ها، بازی‌ها و باقی آفرینش‌هایی که کنار گذاشته‌شده‌اند چراکه تحقق‌نیافته‌اند، تحقق‌نیافته‌اند چراکه زنان (و همچنین مردانی) که راه خودشان را تا کارگردانی، تهیه‌کنندگی یا فعالیت‌های درخشان دیگری در دنیای سینما ادامه داده‌اند، کسانی که تا به حال بازیگری یا نویسندگی کرده‌اند یا در حوزه‌های خلاق مشغول به کار بودند و وقتی تهدید می‌شوند، آن‌ها را می‌ترسانند، مجبور به سکوت می‌شوند درنتیجه راهی به‌جز خارج شدن از حرفه‌شان ندارند؛ در غیر این صورت، مردان قدرتمند با سوءاستفاده از قدرتی که دارند آن‌ها را از این صنعت کنار می‌گذارند.

برای زنانِ صنعت سینما همیشه ماجرا از همین قرار بوده است؛ ماجرایی که برای زنان رنگین‌پوست پررنگ‌تر و جاندارتر است. این زنان هم در راهروها و پلکان این صنعت و هم در ستون‌های انتقادی روزنامه‌ها با دو برابر بی‌تفاوتی، بی‌توجهی و برکناری روبه‌رو می‌شوند. مهم‌ترین مجموعه فیلم‌های سال «به هر طریقی که می‌شود: سینمای زنان سیاه، 1970-1991» بود که نلی کیلیان و میشل متر برای سینماتک BAM تدارک دیدند و فیلم‌هایی از جولی دش، فرونزا وودز، کتلین کالینز، مونونا والی و… نمایش داده شد. این فیلم‌سازها که جزو بهترین‌های دوره خود بودند، شاهکارهایی را در جوانیشان خلق کردند، اما حرفه‌ای را که نخستین آثارشان نوید می‌داد، پیش نگرفتند یا حتی هرگز داشتن حرفه را تجربه نکردند. (مشکلی که این زنان در صنعت سینما با آن دست‌وپنجه نرم می‌کردند دریکی از فیلم‌های این مجموعه به نمایش درمی‌آید؛ فیلم درام فانتزی و تاریخی «توهمات» (1982) ساخته جولی دش که روایت زندگی تهیه‌کننده زن سیاه‌پوستی در هالیوود و در روزهای جنگ جهانی دوم و درباره آزار و اذیت‌های جنسی است.)


در همان دوره‌ای که مجموعه BAM آن را پوشش داده است، اغلب بهترین فیلم‌سازان زن سفیدپوست (مانند کلودیا ویلی و البته باربارا لودن و الین می و بسیاری دیگر که من در کشف آثارشان دیر کرده‌ام مانند ریچل آمادئو) آن حرفه‌ای‌گری که نشانه‌هایش در نخستین فیلم‌هایشان بود، نداشتند. اغلب بهترین فیلم‌سازان مرد رنگین‌پوست مانند بیلی وودبری، هیلی گریما و وندل بی. هریس جونیور از همین قشر هستند. حتی چارلز برنت که جایزه اسکار افتخاری را امسال به خانه برد، حرفه‌ای‌گری ناچیزتر از معیارهای هنری‌اش دارد. این روزها این بی‌توجهی در میان برخی از درخشان‌ترین استعدادهای کارگردانی بازتولید شده است، می‌توان از ترنس نانس نام برد که پس از نخستین فیلم بلند حیرت‌آور و مبتکرانه‌اش «ساده‌انگاری زیبایی او» در سال 2012 هنوز دومین فیلم بلندش را نساخته است (فقط چند فیلم کوتاه جسورانه و گیرا). میراندا جولای نیز از سال 2011 و ساخت فیلم «آینده» که عنوان بهترین فیلم سال را از آن خود کرد، هنوز از او فیلم بلندی روی پرده ندیده‌ایم.
آنچه در فهرست پایان سال- و در این دوره از سینما- حضور ندارد فقط آثار ساخته نشده این فیلم‌سازان نیست بلکه هنرمندی و حرفه بازیگران و عواملی است که باید در فیلم‌های تحقق‌نیافته‌شان حضور می‌داشتند. کارگردانان بزرگ استعدادها را کشف می‌کنند و هنرمندی بازیگران، مدیران فیلم‌برداری، تدوینگران و عوامل دیگر فیلم‌سازی را به عرصه شکوفایی می‌رسانند اما حالا غیبت همین افراد چهره صنعت سینما را زخمی کرده است. از طرفی راهنمایی، همکاری و الهامی که می‌توانستند به دیگرانی ببخشند که ردپای آن‌ها را دنبال می‌کنند، همگی برای همیشه ازدست‌رفته‌اند.

اتفاقی نیست که هالیوود و زیرشاخه‌های آن این‌قدر تهی به نظر می‌رسند؛ فیلم‌هایی پوچ که اخیراً شاهد روی پرده رفتن آن‌ها بودیم. دنیای هالیوود و برخاسته از هالیوود (به معنای فیلم‌هایی که مستقل تولید می‌شوند اما بازیگران و کارگردانانی که در فیلم‌های استودیویی کار می‌کنند، در آن‌ها نقش داشته‌اند) تضعیف‌شده است، از مقوله‌های انسانی و هنری‌اش کاسته شده آن‌هم با غیبت زنان و سینماگران رنگین‌پوستی که هنرمندی‌شان (مانند هنرمندی تمام انسان‌ها) از [سینما] جدانشدنی است و بر محدوده‌ای ویژه و شخصی تجربی دلالت می‌کند.
هالیوود همواره با محرومیت‌ها اداره شده است، چه بحث نژادی در میان باشد چه جنسیتی یا قومیتی یا حتی سیاسی. از طرفی مفهوم اصلی جریان اصلی- و سبکی در جریان اصلی- به این محرومیت‌ها وابسته است. برای کار کردن در هالیوود، چه همین حالا یا در دوره استودیویی کلاسیک، باید بدانیم در هالیوود چه می‌گذرد یا وانمود کنیم اصلاً نمی‌دانیم. نه‌تنها بی‌شرمی محض و بی‌پروایی غیرانسانی زندگی روزمره در صنعت سینما به بافت خود فیلم‌ها نفوذ کرده است، بلکه جهل عامدانه کبکی فراموش‌کار و محاسبه‌گر که با توجه به اذیت و آزارهای حی‌وحاضر و شایع این فضا، سرش را زیر برف کرده هم به فیلم‌ها راه پیداکرده‌اند. آن سکوت اهانت‌آمیز محتوای فیلم‌ها را منحرف و ناهموار کرده است که بخش عمده‌ای از این انحراف‌ها در فرم آن‌ها صورت گرفته است. نخستین مفهوم داستان‌سرایی که برخی مسائل را کنار می‌گذارد و برخی دیگر را درگیر می‌کند- که صداهای مخالف، آزاردهنده و منحرف [از موضوع] را به خاطر نامربوطی، زائدی یا غیر لازم بودن آن‌ها را کنار می‌گذارد- دلالتی سیاسی دارد، مفهومی که پسرفت در آن نهفته است. کارایی روایت صنعتی فیلم‌های کلاسیک هالیوودی هنوز هم مکرراً با فضایی سودازده در نقش داستان‌سرایی خوب و شفاف ظاهر می‌شود به‌عنوان مدلی از مهارت سینمایی که تا امروز محکم و استوار و در فیلم‌های محبوب روز منعکس‌شده، باقی‌مانده است. انتخاب اسم مستعار هاروی دست قیچی برای هاروی واینستین تصادفی نیست چراکه او تمایل دارد فیلم‌هایی را که تهیه‌کنندگی یا پخش آن‌ها را بر عهده داشته سانسور کند تا آن‌ها کوتاه‌تر باشند، داستان سرعت بیشتری داشته باشند یا تضعیفشان کرده باشد. موفقیت او مرهون استادی در حذف، طرد و سرکوب است. اگرچه بیشتر پیام‌های مشهود هالیوود، لیبرال هستند (مثل خود واینستین)، حس صنعت از فرم در بیشتر موارد ارتجاعی و سرکوب‌شده است و در برابر تفاوت‌ها سپری به دست گرفته است.

اگر بخواهیم به‌عبارتی‌دیگر بگوییم، به همین خاطر است که سینمای به‌اصطلاح لیبرال به طرز روشنفکرانه‌ای عقب‌نشینی کرده و ازلحاظ سیاسی نقشی بیهوده دارد آن‌هم در مقایسه با فیلم‌های بدیع هنری و فیلم‌های بسط داده‌شده (مخصوصاً فیلم‌های سینمای مستقل، همچنین بهترین فیلم‌های هالیوود و زیرشاخه‌های آن)، حتی فیلم‌هایی که محتوای سیاسی مشهودی ندارند. بازنمایی در درجه‌بندی صنعت نقشی اساسی دارد- نه‌تنها برای تأثیر کاربردی پول، قدرت و درخشیدن در میان آن‌هایی که به‌اشتباه، سیستماتیک و از روی قصد و نیت آن را انکار می‌کنند. این موضوع نه‌تنها برای تغییر در فرهنگ‌سازمانی حیاتی است که نتیجه‌ای دربر خواهد داشت بلکه برای بسط فرصت‌های خود هنرمندان که تعریف هنر را وسعت و پارادایم‌های سینما را تغییر خواهند داد. بهترین فیلم‌ها، فیلم‌هایی نیستند که صداهای جدید را در خود جا داده‌اند؛ بلکه فیلم‌هایی هستند که صداها را به شیوه تازه‌ای انعکاس می‌دهند. این نوع کارها در فهرست امسال درست مثل سال گذشته، منعکس‌شده‌اند؛ همیشه اوج هنر به همین نکته مربوط می‌شود.

«برو بیرون» به کارگردانی جوردن پیل

پیل در این کمدی وحشت با ابزاری آشنا، ایده‌های پرمغز فلسفی و سیاسی را درباره وضعیت روابط نژادی در آمریکا منتقل می‌کند. این فیلم در دو بخش بهترین فیلم موزیکال یا کمدی و بهترین بازیگری مرد فیلم موزیکال یا کمدی هفتادوپنجمین جوایز گلدن گلوب کاندیدا شده است. داستان فیلم درباره رابطه عاشقانه کریس، جوانی سیاه‌پوست است با رز، دختری دانشجو و سفیدپوست است.

«خاموش» به کارگردانی ترنس دیویس

این فیلم آمریکایی- انگلیسی زندگینامه امیلی دیکنسون شاعر آمریکایی، شاهکاری محض و گیراست. در جشنواره‌های متعددی ازجمله تورنتو، برلین و لندن 2016 به نمایش درآمده است. کارگردان 70 ساله بریتانیایی ترنس دیویس در سال 2011 تصمیم به تولید فیلمی بر اساس زندگی امیلی دیکنسون گرفت. ماه سپتامبر همان سال اعلام شد که سینتیا نیکسون نقش امیلی دیکنسون را ایفا خواهد کرد.

«اوقات خوش» به کارگردانی بن و جاش سفدی

«اوقات خوش» با بازی رابرت پتینسون، درامی واقع‌گرایانه که از چارچوب روایی خارج و با فلاش‌بک‌هایی روایت می‌شود. این فیلم در بخش رقابتی هفتادمین جشنواره فیلم کن حضور داشت. فیلم برادران سفدی باآنکه در دریافت جایزه در کن ناکام ماند ولی ستایش‌های گسترده منتقدان و سینما دوستان از همان روزهای کن همچنان پابرجاست.

«داستان یک روح» به کارگردانی دیوید لاوری

قدرت دراماتیک این فیلم از شکوه ساکن و احساسی آن جدانشدنی است. «داستان یک روح» در جشنواره فیلم ساندنس 2017 روی پرده رفته است. داستان فیلم این است: «سی» موسیقیدانی پرتلاش اما ناموفق است که همراه همسرش «ام» در خانه کوچکی زندگی می‌کنند. شبی صدای مهیب بنگ از پیانوی خانه می‌آید، اما نمی‌توانند منشأ صدا را پیدا کنند….

«خلیج سست» به کارگردانی برونو دومن

دومن اهل همان منطقه‌ای است که فیلم را در آن فیلم‌برداری کرده است، یعنی شهری ساحلی در شمال فرانسه. او ژانر را با دانش شخصی‌اش از افسانه و اسطوره‌ها درهم می‌آمیزد تا جهان سینمایی خود را بیافریند. این فیلم در بخش رقابتی شصت‌ونهمین جشنواره فیلم کن حضور داشت. از بازیگران آن می‌توان به ژولیت بینوش، ولری برونی تدسکی و فابریس لوکینی اشاره کرد.

«رشته خیال» به کارگردانی پل توماس اندرسن

فیلمی غریب، زیبا، ابزورد و درخشان. داستانی برآشفته و به‌شدت تحت کنترل، حتی داستان عاشقانه تندوتیز با سردی روایت می‌شود. دنیل دی لوییس در آخرین حضورش در سینما، شبیه به رقصنده باله‌ای است که چشم‌ها و صدایش را به بازی گرفته است. این فیلم در دو بخش بهترین بازیگری درام و بهترین موسیقی متن، نامزد هفتادوپنجمین جوایز گلدن گلوب شده است.

«موش‌های ساحل» به کارگردانی الیزا هیتمن

دومین ساخته بلند هیتمن حرف‌هایی برای گفتن دارد و نشان می‌دهد که غیبت این کارگردان در فضای بی‌قاعده جنوب بروکلین هسته دردناک داستان را خدشه‌دار می‌کند. این فیلم در مورد فرانکی است که در جدال با خودش است که از زندگی در بروکلین فرار کند. او زمانش را با نامزدِ تازه و دوستانش می‌گذراند. در این فیلم هریس دیکنسون و کیت هودگ بازی می‌کنند.

«چهره‌ها و روستاها» به کارگردانی آنیس واردا و جی‌آر

این دو کارگردان به شهرهای کوچک فرانسه که زیر سایه تهدید قوای اقتصادی و اجتماعی زندگی معاصر قرارگرفته‌اند، سفر می‌کنند. در بخشی از این فیلم مستند، وارد با زنی به نام جنی که به‌تنهایی در ردیف خانه‌های معدنچیان زندگی می‌کند که به‌زودی تخریب می‌شود صحبت می‌کند و بعد با همسایگانی از شهر که عاشقانه درباره زندگی گذشته‌اش حرف می‌زند؛ چیزی که امروز ازمیان‌رفته است.

«ترانه به ترانه» به کارگردانی ترنس مالیک

مالیک در دل داستانی عشقی مثلثی، تجربه‌های بصری منکوب‌کننده و هیجان‌انگیز را بسط می‌دهد. این فیلم یک فیلم موزیکال درام است. «ترانه به ترانه» داستان ارواحی گرسنه است که به‌اشتباه از خودشان تغذیه می‌کنند. کاراکتر اصلی داستان فِی با بازی رونی مارا موزیسینی تازه‌کار از شهر آستینِ تگزاس است. این فیلم مثل سایر آثار مالیک، فیلمی ساختارشکن و پر از جزئیات است.

«سیلویو» به کارگردانی کنتاکر آئدلی و آلبرت برنی

کمدی لطیفی که شوخی‌های بدیع دیوانه‌وار و حیرت‌آور را به نمایش می‌گذارد. این فیلم درباره زندگی یک گوریل در میان آدم‌هاست این گوریل نامش سیلویو برناری است که شخصی که لباس میمون‌ها را پوشیده و عینک آفتابی به چشم دارد این نقش را ایفا می‌کند. سیلویو در یک شرکت استخدام می‌شود ولی ازآنجاکه حرف نمی‌زند از طریق کامپیوتری که به نوشته‌هایش صدا می‌دهد حرف می‌زند.

«لیدی برد» به کارگردانی گرتا گرویگ

فیلمی که متن و درون‌مایه‌ای جسورانه، متمایز و شخصی دارد و از سبک و سیاقی قراردادی پیروی می‌کند. «لیدی برد» در هفتادوپنجمین دوره جوایز گلدن گلوب در چهار بخش بهترین فیلم موزیکال یا کمدی، بهترین بازیگری زن موزیکال یا کمدی، بهترین بازیگری زن مکمل و بهترین فیلم‌نامه نامزد شده است.

«کلومبوس» به کارگردانی کوگونادا

فیلم نگاهی به زندگی معمار مشهور جوانی دارد. فیلم همانند شخصیت محوری داستان، ساختمان‌های شهر ایندیانا را با شور و اشتیاقی تحلیلی ازنظر می‌گذراند. داستان فیلم درباره یک مرد کره‌ای بزرگ‌شده آمریکا در کلمبوس، ایندیانا، جایی که پدرش (که معمار مشهوری است) در کماست. ستاره‌های فیلم جان چو، هالی لو ریچاردسون، پارکر پوزی، روری کالکین، میچل فوربز و جیم داتری هستند.

«هرمیا و هلنا» به کارگردانی ماتیاس پینیرو

گره‌های خیالی این داستان نوید اثری به سبک شکسپیری می‌دهد. داستان فیلم درباره یک کارگردان آرژانتینی تئاتر است که برای ترجمه اسپانیایی «رویای نیمه‌شب تابستان» شکسپیر به نیویورک سفر می‌کند. به‌محض رسیدنش به این شهر یکسری کارت‌پستال مرموز دریافت می‌کند. ماتیاس پینیرو در این فیلم بین نیویورک و بوینس آیرس در رفت‌وآمد است.

«تنهایی شبانه در ساحل» به کارگردانی هونگ سانگ سو

رمانتیسم تاریکی به این داستان متعصبانه و مختصر قدرت بخشیده است. این فیلم در شصت‌وهفتمین جشنواره فیلم برلین و در بخش اصلی حضور داشت که کیم مین هی جایزه خرس نقره‌ای بهترین بازیگری زن را به خانه برد. این فیلم داستان یونگ هی بازیگری است که به خاطر ارتباط با مردی متأهل نگران است. درصحنه ابتدایی فیلم ما زنی را در ساحل می‌بینیم که متفکرانه به زندگی و معنای عشق و هویتش می‌اندیشد.

«فیلم موش» به کارگردانی تئو آنتونی

فیلم‌ساز اهل بالتیمور در این فیلم مستند به بررسی هجوم جانوران جونده شهر می‌پردازد و پرده از ریشه‌های سیاسی حیرت‌انگیز برمی‌دارد. این فیلم رگه‌هایی از کمدی را در خود دارد. در این مستند فیلم‌ساز سعی دارد مشکل موش‌ها و کنار آمدن با آن‌ها را در شهر بالیتمور بررسی کند. او در این فیلم به موش‌ها و آدم‌هایی که عاشق آن‌ها بوده یا آن‌ها را می‌کشند با کنکاشی به تاریخ بالتیمور می‌پردازد.

«داستان‌های مایروویتز» به کارگردانی نوآه بامباک

آخرین ساخته سینمایی بامباک را می‌توان بازسازی، دنباله یا تکمیل‌کننده فیلم «ماهی مرکب و نهنگ»، اثری که در سال 2005 روی پرده برد، دانست. این فیلم برای رقابت در بخش نخل طلا هفتادمین جشنواره فیلم کن انتخاب شد. داستان این فیلم در مورد خانواده مایروویتز است که در نیویورک دورهم جمع می‌شوند تا در رویدادی، اثر هنری پدرشان را جشن بگیرند؛ اما….

«حسین حبری، تراژدی چادی» به کارگردانی محمد صالح هارون

هارون در این فیلم مستند نگاهی نزدیک، تجربی و احساسی به تاریخ کشورش دارد. کارگردان این فیلم درواقع نگاهی به وحشت درزمانی دیکتاتوری حسین حبری، دیکتاتور پیشین چاد دارد که از سال 1982 تا 1990 ریاست‌جمهوری آن کشور را در دست داشت. هارون در این فیلم به‌جاهای مختلف کشورش سفرکرده و با قربانیان رژیم ملاقات می‌کند. او در کل فیلم سعی می‌کند که احساساتی عمیق و خشمی کنترل‌شده را در فیلم جاری کند.

«خوشبختی» به کارگردانی آلن گومز

این فیلم درام مستندی از مناظر و حال‌وهوای شهر کینشاساست و از طرفی نمایشی زننده از کشوری بدون شبکه امنیتی اجتماعی است. «خوشبختی» ازجمله نامزدهای فهرست اولیه آکادمی اسکار 2018 در بخش بهترین فیلم خارجی زبان معرفی‌شده است. این فیلم حکایت زندگی یک خواننده است که یک کلوب شبانه کار می‌کند و با تصادف پسرش مورد امتحان قرار می‌گیرد.

«غول‌آسا» به کارگردانی ناچو ویگالوندو

ویگالوندو که در این فیلم ژانرها را ترکیب کرده است از قدرت سینمای تصنعی بهره می‌برد تا داستانی با پرسش‌هایی درباره زندگی حقیقی بسازد. فیلم غول‌آسا با بازی آن هاتاوی و جیسون سادیکیس درباره زنی است که توانایی کنترل کردن یک هیولای مارمولک‌شکلِ غول‌پیکرِ را دارد. این فیلم به دونیمه کاملاً متفاوت ازلحاظ لحن و مضمون تقسیم‌شده است؛ یک بخش آن کمدی است و بخش دیگر درامی تلخ.

«دختر گمنام» به کارگردانی ژان پی‌یر و لوک داردن

جنی، دکتر جوان بعد از یک روز کاری، صدای زنگ در را می‌شنود اما در را باز نمی‌کند. روز بعد پلیس به او خبر می‌دهد که جسد دختر گمنام جوانی در آن اطراف پیداشده است. جنی از این نقطه به بعد برای تسکین وجدانش وارد مأموریتی برای فهمیدن هویت زن برای آگاه ساختن خانواده‌اش می‌شود. تحقیقاتش او را مجبور به برقراری ارتباط با بسیاری از افراد محلی می‌کند.

«خیابان چه کسی؟» به کارگردانی سبا فولایان و دامون دیویس

این مستند پرشور که با نگاهی شخصی و تحلیلی ساخته‌شده بر ساکنان منطقه فرگوسن در میسوری پس از قتل مایکل براون به دست پلیس تمرکز دارد؛ همچنین به شرایط سیاسی که منجر به این اتفاق شد و تلاش‌هایی برای ایجاد تغییر می‌پردازد. براون ۱۸ ساله پس‌ازآنکه حداقل شش مرتبه هدف شلیک دارن ویلسون، افسر پلیس ۲۸ ساله شهر فرگوسن قرار گرفت، جان باخت.

«افلاک‌نما» به کارگردانی ربه‌کا زلوتوفسکی

این فیلم درامی فرانسوی است. ناتالی پورتمن در فیلم فانتزی تاریخی زلوتوفسکی بازی بی‌نظیری را به نمایش می‌گذارد. این فیلم اولین نمایش جهانی‌اش در جشنواره ونیز بود. فیلم درباره صنعت سینمای فرانسه در دهه 1930 است. دو خواهر که تصور می‌کنند از قابلیت‌های ماورای طبیعی برخوردار بوده و می‌توانند با ارواح ارتباط برقرار کنند، با یک تهیه‌کننده خیال‌پرداز آشنا می‌شوند و ...

«شهر گمشده زی» به کارگردانی جیمز گری

داستان جست‌وجویی که به نتیجه نمی‌رسد، مجموعه‌ای از مأموریت‌هایی که مأموران به اهداف خود دست نمی‌یابند، اما بااین‌وجود داستانی قدرتمند و قابل‌تأمل را به تصویر می‌کشد. این فیلم از روی کتابی به همین نام نوشته دیوید گرن و بر اساس ماجراجویی واقعی پرسی فاست، جهانگرد و کاوشگر بریتانیایی -که در ۱۹۲۵ میلادی در پی اکتشاف شهر گمشده زی در جنگل‌های آمازون مفقود شد- ساخته‌شده است.

«میموزا» به کارگردانی الیور لکس

فیلم متافیزیکی که داستان آن در جاده روی می‌دهد و درباره مسافرانی است که شیخ مریض‌احوال مراکشی را در میان کوهستانی پرپیچ‌وخم و صحراها همراهی می‌کنند تا او را به خانه‌اش برسانند. او پیش از رسیدن به مقصد می‌میرد و دو فرد همراه کاروان تصمیم می‌گیرند به سفر ادامه دهند تا او به‌جای موردنظرش برسد. در این فیلم بازیگر غیرحرفه‌ای شکیب بن عمر، بازی درخشانی ایفا کرده است.

«تجاوز ریسی تیلر» به کارگردانی نانسی بویرسکی

فیلمی که تماشای آن ضروری است به‌ویژه به خاطر تأکیدش بر نقش اساسی زنان در جنبش حقوق مدنی. داستان این فیلم درباره ریسی تیلور است که در سال 1944 وقتی‌که داشت از کلیسا بیرون می‌آمد دزدیده شد و مورد تجاوز شش مرد سفیدپوست قرار گرفت. بااینکه مردان به این موضوع اعتراف کردند اما هیئت ژوری آن‌ها را متهم نشناخت.

بعدالتحریر: تغییر در تاریخ اکران‌ها، به‌خصوص در سال 2017، فهرست بهترین‌ها را تحت تأثیر قرارداد. برخی از بهترین فیلم‌هایی که دیده‌ام – «زاما» لوکرسیا مارتل، «بگذار آفتاب به درون بتابد» کلر دنیس، «مادام هاید» سرج بوزون، «از خودت پرسیده‌ای چه کسی شلیک کرد؟» تراویس ویلکرسان، «راه‌های خروج طلایی» الکس رأس پری، «گرگینه» اشلی مکنزی، «فارغ‌التحصیل» کلر سیمون و «چهارخواهر» کلود لانزمان- تا سال آینده روی پرده نمی‌روند یا هنوز تاریخ اکرانشان مشخص نشده است؛ اما اگر در سال 2017 در سینماها اکران شوند، تمام این آثار در فهرست من جای دارند.

«جزیره قوی» به کارگردانی یانس فورد

مستند دراماتیک فورد نگاهی شخصی و همچنین بازجویانه به قتل مردی سیاه‌پوست در دهه 1990 میلادی دارد. این مستند هم مستندی شخصی و هم تحقیقاتی است تکه داستان حل‌نشده قتل ویلیام فورد یعنی برادر یانیس فورد است. مارک ریلی مرد سفیدپوست قاتلی است هیچ مجازاتی نمی‌شود. حالا یانس داستان از دیدگاه خودش روایت کرده و با مادر، خواهرش و همچنین دوستان ویلیام دراین‌باره مصاحبه کرده است.

«پسر ژوزف» به کارگردانی اوژن گرین

گستره وسیع تماتیک و مقاصد اخلاقی فیلم گرین به نگرشی سینمایی پیوند خورده است که مؤلفه کمدی قاطع و استواری دارد. این فیلم داستان وینست یک پسر دبیرستانی 17 ساله در پاریس است که در سکانس‌های اولیه به بی‌توجهی و ظلم چند نفر از همکلاسی‌هایش بی‌اعتناست. او همچنین به مهربانی‌ها و توجه مادرش به او هم بی‌توجه است. وینست درواقع به دنبال این سؤال است که پدرش کیست.

«طرف ب» به کارگردانی ارول موریس

فیلم‌های مصاحبه‌ای این کارگردان به خاطر اینکه سوژه‌هایش مستقیم با دوربین حرف می‌زنند معروف هستند و فیلم ساید ب هم این ویژگی را دارد. تصویرگری موریس از السا دورفمن- عکاس پرتره- یک‌عمر خرد، آگاهی، ناامیدی و غرور بازمانده را به بیننده منتقل می‌کند. این فیلم ادای احترامی به عکاسی نیز به شمار می‌رود. در این مستند ما زندگی و کار این عکاس را از نزدیک می‌بینیم.

«داوسون سیتی: زمانه منجمد» به کارگردانی بیل موریسون

مستند موریسون دوران تب طلای آمریکا را با طلوع و ترقی هالیوود مرتبط می‌کند. داستان فیلم درباره فیلم‌هایی است که بعد از سال‌ها از زیرزمین درمی‌آید. در سال 1978 یک بولدوزر در حال کندن زمین است که مجموعه‌ای از 533 فیلم از اوایل قرن 19 از زیرخاک درمی‌آید. در این مجموعه علاوه بر فیلم‌های گریفیث، لوئیس وبر، آلن داون فیلم‌های اولیه لومیر هم وجود داشت.

«او را مورگان صدا زدم» به کارگردانی کسپر کالین

مستندی درباره زندگی و مرگ اندوهناک نوازنده بزرگ ترامپت، لی مورگان که به رابطه مورگان و زنی که او را کشت، می‌پردازد. هلن مورگان همسر این نوازنده در سال 1972 در کلوب جاز به او شلیک کرد. بن‌مایه این فیلم درواقع یک مصاحبه صوتی با هلن مورگان است که در سال 1996 اندکی قبل از مرگش صورت گرفت. کالین داستان هلن را با چیزهایی که خودش در مورد این موزیسین پیداکرده ترکیب می‌کند.

«مارتینز بازیگر» به کارگردانی ناتان سیلور و مایک اوت

تازه‌ترین فیلم خیالی این دو کارگردان که با ساخت فیلمی دراماتیک جسارت خود را نشان دادند. در این فیلم خیالی سازندگان فیلم هم خودشان به ایفای نقش پرداخته‌اند. در این فیلم مردی باکارهای روزانه و رؤیاهایش به نام آرتور را می‌بینیم. او تکنسین کامپیوتر در دنور است اما دلش می‌خواهد در سینما به‌عنوان بازیگر و تهیه‌کننده فعالیت کنند. فیلم ناتان و اوت به او فرصتی می‌دهد تا به رؤیایش جامه عمل بپوشاند.

«لوگان خوش‌شانس» به کارگردانی استیون سودربرگ

تازه‌ترین ساخته سودربرگ که در آن زبردستی در روایتی سرخوشانه با ویژگی‌های منطقه‌ای هر فرد ترکیب‌شده است، اثری به سبک برادران کوئن است. برادران جیمی و کلاید لوگان، برای معکوس کردن یک نفرین خانوادگی تلاش می‌کنند. آن‌ها حین برگزاری مسابقه کوکا-کولا ۶۰۰ در جاده سریع‌السیر چارلوت موتور، دست به یک سرقت دقیق و حساب‌شده می‌زنند….

«مارشال» به کارگردانی رجینالد هودلین

هودلین ترکیبی مناسب از قدرت و همدردی را در این درام تاریخی که داستانش در سال 1941 روی می‌دهد، به نمایش می‌گذارد. این فیلم هم به داستان‌های تبعیض نژادی در آمریکا می‌پردازد. وکیلی جوان و سیاه‌پوست بعد از حضور در دادگاه برای دفاع از یک سفیدپوست با مشکلات فراوانی روبه‌رو شده اما درنهایت پیروز می‌شود. کیت هودسن و دن استیونز از جمله بازیگران این فیلم هستند.

«ایکاروس: یک رؤیا» به کارگردانی لئونور کارابالا و متئو نورزی

در این درام قدرت وهم‌انگیز نوشیدنی خلسه‌آور دارای هارامین و جذبه سحرآمیز سنت‌ها با ترس وجودی آمیخته‌شده‌اند. داستان این فیلم درباره آنجلینا، زن جوان آمریکایی است که برای بیماری‌اش به دهکده‌ای در آمازون سفر می‌کنند تا داروهایی را برای درمانش از شمن‌ها دریافت کند و به نظر می‌رسد که امیدش برای درمان بار دیگر فایده‌ای ندارد.

«منتظر خنده باش» به کارگردانی جیسون وایز

نمایشی از حرفه طولانی‌مدت رز ماری، از ستاره شدنش در رادیو تا برنامه‌های تلویزیونی «دیک ون دایک شو» و «Hollywood Squares» که تصویری از دوران او را خلق می‌کند و حس سودازدگی افراد متعلق به این دوران را از بین می‌برد. در این مستند، کارگردان به مصاحبه با دوستان و همکاران این کمدین حرفه‌ای پرداخته است و بخشی از زندگی او را پیش روی مخاطب قرار می‌دهد.

«تویین پیکس: بازگشت» به کارگردانی دیوید لینچ

یکی از باارزش‌ترین فیلم‌ها 2017، سریالی تلویزیونی است؛ همه 18 قسمت «تویین پیکس: بازگشت» به کارگردانی دیوید لینچ و نویسندگی خود لینچ و مارک فراست. این سریال رتبه نخست فهرست فیلم‌های منتخب مجله کایه‌دو سینما و رتبه دوم نظرسنجی مجله سایت‌اند ساوند را به خود اختصاص داده است. این سریال در فهرست من نیست اما نه‌تنها به این خاطر که «تویین پیکس» فیلم سینمایی نیست – اما در عوض سریالی تلویزیونی است که برخی از مهم‌ترین ویژگی‌های فیلم‌ها را دارد- مهم‌تر اینکه تمام قسمت‌ها توسط یک کارگردان کارگردانی شد. از ویژگی‌های «تویین پیکس: بازگشت» که آن را شبیه فیلم‌های سینمایی کرده می‌توان به‌سرعت و قاب‌بندی، فضا و زمان و لحنی که در داستان شکل می‌گیرد، اشاره کرد؛ ویژگی‌هایی که از درک شخصیت‌های اصلی (به‌خصوص شخصیت‌هایی که کایل مک‌لاکلن و خود لینچ ایفا می‌کنند) و برخی شخصیت‌های فرعی جدانشدنی است؛ اما اغلب جنبه‌های بد فیلم مانند پیرنگ معمایی، پیش‌بینی‌ها، پژواک‌ها و فانتزی اغراق‌شده همگی این‌ها آن را اثری تلویزیونی می‌کنند.

ریچارد برودی، ترجمه بهار سرلک