درباره «مغزهای کوچک زنگ‌زده» ساخته هومن سیدی

17 مهر 1397
«مغزهای کوچک زنگ‌زده» «مغزهای کوچک زنگ‌زده»

جهش بلندی برای هومن سیدی

خیابان‌های پایین‌شهر و مردم طبقه فرودست همواره موردتوجه سینماگران است چراکه در چنین محیطی است که قصه‌هایی جذاب و تأثیرگذار شکل‌گرفته و تماشاگر را به‌سوی خود فرامی‌خواند. به عبارت بهتر، زندگی در حاشیه شهر عمق و درعین‌حال عرض بیشتری داشته و فرازوفرودهای آن روی پرده سینما نمود بیشتری دارد. حال فرق نمی‌کند که این محله‌ها در حاشیه تهران بزرگ باشد یا گوشه‌ای تاریک و هولناک از شهری همچون نیویورک و لس‌آنجلس که در برخی عناصر با یکدیگر اشتراک دارند.

در سال‌های اخیر طیف وسیعی از فیلم‌سازان به‌خصوص جوان‌ترها در راستای به راه انداختن موجی از ملودرام‌های اجتماعی سراغ این طیف از جامعه رفته و قصه‌های خود را در این بستر روایت کرده‌اند؛ اما از بین خیل این آثار تنها تعداد معدودی باکیفیت ازکاردرآمده و موردتوجه طیف گسترده و متنوعی از تماشاگران قرارگرفته‌اند که شاخص‌ترین آن‌ها «ابد و یک روز» ساخته سعید روستایی است که به فروشی بیش از ده میلیارد تومان دست پیداکرده است.

«مغزهای کوچک زنگ‌زده» ساخته «هومن سیدی» تازه‌ترین نمونه در این باب به‌حساب می‌آید که در جشنواره فیلم فجر بسیار موردتوجه قرار گرفت و حال در اکران عمومی هم با فروش قابل‌ملاحظه‌ای کار خود را آغاز کرده است. سیدی که کارش را با بازیگری آغاز کرده و سپس به کارگردانی روی آورده، مسیر دلخواه خود را از همان فیلم نخستش (آفریقا) انتخاب و به‌مرور در فیلم‌های بعدی‌اش آن را گسترش داده و بسیاری از ضعف‌های آن را اصلاح‌کرده است.

قالبی که سیدی برای روایت آثارش برگزیده، قالبی آشنا برای سینما دوستان است که نمونه‌های درخشانی هم در سینمای آمریکا و اروپا دارد. «ایناریتو» مهم‌ترین فیلم‌سازی است که هومن سیدی از آن تأثیر گرفته و در آثارش تلاش کرده تا به جهان این فیلم‌ساز باهوش و تأثیرگذار سال‌های اخیر نزدیک شده و آن را تا حدود زیادی ایرانیزه کند.

 «مغزهای کوچک زنگ‌زده» کامل‌ترین فیلم این کارگردان جوان در این رابطه است که الگوی خود را فیلم «شهر خدا» ساخته ستایش‌شده فرناندو میرلس قرار داده و به شکلی عمل کرده که به تماشاگر احساس دیدن یک فیلم کپی‌برداری دست نمی‌دهد. سیدی در این فیلم جهانی را خلق کرده که با همه عجیب‌وغریب بودنش به باور تماشاگران نشسته و باشخصیت‌های محوری‌اش همراه می‌شود. در سکانس افتتاحیه فیلم هم مانیفست فیلم‌ساز قرار داده‌شده که در آن از چوپانی سخن به میان آورده می‌شود که اگر نباشد گوسفندها تلف می‌شوند. «شکور» همان چوپان است و افراد خانواده و زیردست‌هایش که در آشپزخانه‌ای برای او مواد مخدر صنعتی تولید می‌کنند، همان گوسفندها هستند.

صحنه‌ای هم که شاهین در کامیونت ازکارافتاده کنار دوست و هم‌محل قدیمی‌اش نشسته و مشغول راه انداختن ضبط آن است، نقشی کلیدی در ساختن فضای محله دارد که در ادامه به سکانس پرتنش چاقو خوردن برادر کوچک شاهین و شکور (شهروز) پیوند می‌خورد. سکانسی که حکم کاشت اطلاعات را داشته و در نیمه فیلم به داد سیدی می‌رسد. آمدن خواستگار برای شهره به‌عنوان تنها دختر خانواده، حادثه محرک خوبی برای پرده نخست فیلم‌نامه به‌حساب می‌آید که در ادامه به یک نقطه عطف درخشان (قضیه فیلم داخل موبایل یکی از خلاف‌کارهای محل که خواستگار شهره هم آن را دیده)، ختم می‌شود.

سیدی در پرده میانی فیلم، خیلی زود به سراغ حادثه مهم بعدی رفته و سکانس قتل «شهره» را قرار داده که اجرای فوق‌العاده و درعین‌حال خشن و تکان‌دهنده دارد که تنها چند دقیقه بعد به دستگیر شدن شکور و افرادش در آشپزخانه تولید مواد مخدر توسط پلیس می‌شود. ایده زنده ماندن شهره نیز ایده هوشمندانه‌ای برای بردن داستان به سمت نقطه اوج و گره‌گشایی نهایی است که رودست خوبی هم به تماشاگران فیلم می‌زند. جایی که شکور در ملاقات با شاهین در زندان پرده از یک راز بزرگ برداشته و او را به اوج استیصال می‌رساند.

سیدی در پرداخت شخصیت‌ها ظرافت زیادی به خرج داده و از تیپ‌سازی به شکلی که در آثاری ازاین‌دست رواج دارد، پرهیزکرده است. شکور شکلی از یک پدرخوانده ایرانیزه شده آن‌هم در محله‌ای فقیرنشین در حاشیه شهر است که به شیوه خود کاسبی‌اش را اداره می‌کند. سیدی برای درک بهتر این شخصیت که لایه‌های درونی زیادی هم دارد، صحنه حساب کشیدن شکور از یکی از کارگرهایش را قرار داده که مشکوک به خوردن ده گرم مواد اوست و حال باید جلوی روی او خودش را تخلیه کند!

در طرف دیگر «شاهین» قرار دارد که به‌واسطه اعتیادش ثبات شخصیتی نداشته و در یک گیجی مداوم به سر می‌برد. ترس دیگر وجه کاراکتر اوست که موجب تحقیر همیشگی‌اش از طرف شکور و حتی مادرش می‌شود. تغییر ناگهانی او در سکانس‌های پایانی هم که می‌توانست به پاشنه آشیل «مغزهای کوچک زنگ‌زده» تبدیل شود، با توجه به تلاطم شخصیتی شاهین دور از باور به نظر نرسیده و تماشاگر آن را می‌پذیرد. دیگر شخصیت‌ها همچون: شهره، شهروز و پدر و مادر آن‌ها نیز پرداختی مینیمال داشته و اطلاعات درباره آن‌ها به شکل مختصر و مفید به تماشاگر داده می‌شود که از این حیث نمی‌توان به سیدی خرده گرفت؛ اما سیدی به‌عنوان کارگردان هم موفق عمل کرده و به لحاظ بصری غنای فوق‌العاده‌ای به آن بخشیده است. برای مثال هم می‌توان به سکانس درگیری شکور و گروهش با پلیس اشاره کرد که باورپذیری خوبی دارد. همین‌طور سکانس اقدام به قتل شهره که ضرب شست کارگردانی سیدی به‌حساب می‌آید و کاملاً مرعوب‌کننده به نظر می‌رسد.

سیدی در انتخاب بازیگرانش هم خوب عمل کرده و یکی دو سورپرایز هم برای مخاطبان فیلمش دارد. «فرهاد اصلانی» همیشه انتخاب مناسبی برای نقش‌های پیچیده و سخت است که به شکور جان بخشیده و ریزه‌کاری‌هایی در ایفای آن به خرج داده که در دیدارهای دوم و سوم فیلم بیشتر به چشم می‌آید. انتخاب «نوید محمدزاده» هم برای نقشی نزدیک به محسنِ «ابد و یک روز»، ریسک بزرگی بوده که سیدی مرتکب شده اما به نتیجه درخشانی ختم شده است. محمدزاده در خلق این معتاد متفاوت، صدا و گویش خاصی را انتخاب کرده و روی فرم بدن خود هم کاملاً کار کرده است. در کنار این دو باید به «لادن ژاژه وند» و «فرید سجادی حسینی» در نقش پدر و مادر این خانواده اشاره کرد که باوجود مکمل بودن تأثیر خود را روی پیشبرد داستان گذاشته و ظرافت‌های فراوانی هم در بازی این دو به چشم می‌آید. برای نمونه به ریختن خرماها داخل دستمال‌یزدی توسط پدر خانواده در مراسم ختم همسرش نگاه کنید.

مغزهای کوچک زنگ‌زده جهش بلندی برای هومن سیدی در مقام کارگردان است که می‌تواند در سال‌های بعد به خلق آثار درخشان‌تری منتهی شود.

محمد جلیلوند/تصویر

 

قهرمانی که زیر سایه دیگری است...

«مغزهای کوچک زنگ‌زده» تازه‌ترین ساخته هومن سیدی فیلمی است که از دل یک مکان شکل می‌گیرد و جغرافیا در آن حرف اول را می‌زند، یک محله کثیف و فقیر و خشن که مردان قانون نیز از اشرار و اراذل‌واوباش آن بیغوله حساب می‌برند و لات‌بازی و قمه‌کشی و ردوبدل مواد جزئی از آداب و رفتارهای عادی آن‌هاست.

سیدی به‌خوبی موفق می‌شود مختصات و اتمسفر چنین محله مخوف و هولناکی را به‌عنوان خاستگاه شکل‌گیری شخصیت‌هایش در نسبت با خشونت تعریف و تبیین کند و آن‌ها را بیش از هر چیزی زاده و وارث فساد اجتناب‌ناپذیری نشان دهد که در تک‌تک خانه‌های آنجا ریشه دوانیده است. در دل چنین فضایی است که نوید محمدزاده به خاطر نازک‌دلی و بی‌عرضگی‌اش در ابراز خشونتی وحشیانه و افسارگسیخته تحقیر می‌شود و مدام می‌کوشد تا خود را به‌عنوان یک خلاف‌کار درست‌وحسابی ثابت کند و اعتماد برادرش به‌عنوان پدرخوانده محله را به دست آورد.

ازاین‌رو با یکی از متفاوت‌ترین رویکردها در مواجهه با واکاوی خشونت و بزهکاری اجتماعی روبرو هستیم و می‌بینیم که چطور آدم‌ها در زندگی گله‌ای خود و در هجوم شرارت و سبعیت و شناعت فراگیر اطرافشان برای حفظ بقای خود چاره‌ای ندارند جز اینکه از قدرت برتر دنباله‌روی کنند و روزبه‌روز خشونت و رذالت بیشتری از خود نشان دهند تا از گروه رانده نشوند. سرگذشت نوید محمدزاده حکایت گوسفندی است که در ابتدا تلاش می‌کند تا از زیر سایه چوپان درآید و جای او را بگیرد و بعد که در غیاب چوپان آرام‌آرام چشم و گوشش باز می‌شود، تصمیم می‌گیرد که دیگر گوسفند مطیعی نباشد و هویت مستقل خودش را بیابد.

فیلم سیدی داستانی جذاب و غافلگیرکننده دارد که با صحنه‌ای کوبنده و خشن شروع می‌شود و با ریتم تند و نفس‌گیر ادامه می‌یابد و برای لحظه‌ای مخاطب را به حال خود وانمی‌گذارد، اما در دل همین مسیر پرحادثه و هیجان‌انگیز فیلم به‌اندازه کافی به شخصیت‌های اگزوتیک خود نزدیک می‌شود و همان‌ها را که در ابتدا برایمان غریب و هولناک به نظر می‌رسیدند، به افرادی درک‌شدنی تبدیل می‌کند و به‌خوبی می‌تواند از دل همان ماجرا پردازی و تعلیق آفرینی، لحظات عاطفی تکان‌دهنده‌ای را بیرون بکشد. فیلم آشکارا تحت تأثیر آثاری از سینمای جهان است اما سیدی موفق شده همه ارجاعاتش را از جنس قصه بومی‌اش کند و لحن و فضای جامعه پیرامونش را به آن‌ها ببخشد و آن ناکجاآباد آخر دنیایی و شخصیت‌های بیگانه و خوفناکش را به قلب شهری که در آن زندگی می‌کنیم، منتقل سازد.

نزهت بادی/هنرآنلاین 

 

این صحنه‌های آشنا و البته خاطره‌انگیز!

«بله فیلم‌های من کپی از تمام فیلم‌هایی است که شما دیده‌اید» این جمله‌ای است که هومن سیدی در پایان کنفرانس خبری فیلم «مغزهای زنگ‌زده کوچک» در جشنواره فجر گفت. اگر به سیر کاری سیدی در مقام کارگردان دقیق شویم، نکته‌ای که بیش از همه جلب‌توجه می‌کند فیلم بین بودن او و تأثیر این فیلم دیدن در کارهایش و کولاژهای ناشی از آن است. نتیجه اینکه فیلم‌های سیدی توجه مخاطب جدی و به‌روز سینما را به عناصر وام گرفته‌شده در کارهایش جلب می‌کند. این تأثیر در سال‌های اولیه فیلم‌سازی‌اش به استفاده از اسامی فیلم‌ها و کتاب‌ها برای فیلم‌هایش منجر می‌شد و سپس به نحوه پرداخت سکانس‌هایی کشیده شد و در ادامه تبدیل به گرته برداری تماتیک و ساختاری در آثارش شد.

فیلم‌هایی بانام‌هایی چون «سیزده»، «اعترافات ذهن خطرناک من» و یا «خشم و هیاهو» که ما به ازای سینمایی و یا حتی گاهی ادبی داشتند و البته در آن‌ها هم در فضاسازی و میزانسن نیز تأثیرات فیلم‌های گای ریچی و کوئنتین تارانتینو به‌وضوح دیده می‌شد؛ اما سیدی، ظاهراً در «مغزهای کوچک زنگ‌زده» به‌جای وام گرفتن سطحی از زیبایی و گوش‌نوازی اسامی آثار شناخته‌شده تصمیم گرفته که دست به استفاده از عناصر فرمی از فیلم‌های دیگر بزند. فیلم هوشمندانه از عناصر بصری برای فضاسازی و باند صوتی پر جزییات در این راستا کمک می‌گیرد. به کار بردن متناوب تدوین پرشتاب به‌خصوص درصحنه‌های پرتنش و درعین‌حال اسلوموشن توأمان، یادآور شیوه فیلم‌ساز بریتانیایی گای ریچی در فیلم‌هایش و به‌خصوص فیلم «رولور»(۲۰۰۵) است.

فیلم علاوه بر این در انتخاب قصه و نحوه بازنمایی شخصیت‌های طبقه فرودست و خشونت ناشی از فقر در حاشیه شهرها به شکلی غیرقابل کتمان تأثیرات فیلم «شهر خدا» (۲۰۰۲) فرناندو میرالس را نشان می‌دهد، هرچند این مسئله باعث شده روایت فیلم چندان ایرانی به نظر نرسد و بیشتر داستان زاغه‌نشین‌های اطراف ریودوژانیرو و مناسبات و فرهنگ‌عامه آن‌هاست تا مثلاً حلبی‌آبادهای اطراف تهران؛ اما نکته قابل‌توجه استحاله باورپذیر شخصیت محوری فیلم و اندیشیدن تمهیدات تکنیکی دقیق در این جهت و البته بازی عالی فرهاد اصلانی و نوید محمد زاده به‌خصوص درصحنه ملاقات در زندان و چرخش دراماتیک ناشی از آن است.

فیلم هرچند در بخش ساختار بصری مانند آثار پیشین هومن سیدی بسیار چشم‌نواز است و کمپوزیسیون دیدنی و میزانسن‌های فکر شده در ادامه همان روند فیلم‌های قبلی است ولی در استحکام فرم کلی و تسلط بر عناصر روایی و استفاده درست از آن‌ها -هرچند به دلیل استفاده از روایت ساده خطی-گامی روبه‌جلو برای فیلم‌ساز به‌حساب می‌آید. از طرف دیگر به دلیل تلاش کارگردان در استفاده یا به قول خودش کپی عناصر موردعلاقه‌اش از فیلم‌هایی که دیده، لحن فیلم یکدست و ثابت نیست. ضربه اصلی در این میان به تداوم ریتمیک فیلم چه در فرم و چه در محتوا وارد آمده که باعث می‌شود مخاطب دچار پرش ذهنی و سردرگمی در مورد اتمسفر کلی اثر شود.

البته کمدی سیاه و خشن تارانتینویی فیلم-به طور مثال خشونت‌ها و شخصیت‌های فیلم «قصه‌های عامه‌پسند» را به خاطر بیاورید-باعث می‌شود این فضای حتی گاهی فانتزی در بافت کلی اثر قابل‌قبول و حتی درصحنه‌هایی مثل وان حمام خلاقانه و طنازانه به نظر برسد. فیلم همه عناصر یک فیلم پرفروش مخاطب پسند را در خود دارد. بازیگران محبوب، ریتم پرشتاب و قصه جذاب احتمال استقبال مخاطب را بالا می‌برد و می‌توان پیش‌بینی کرد هومن سیدی در ادامه سینمای چهل‌تکه و رنگ‌ووارنگش با «مغزهای کوچک زنگ‌زده» که ملغمه غریبی است از فیلم‌های «قاپ‌زنی» گای ریچی، «زندگی سگی» ایناریتو و «شهر خدای» میرلس و کمی هم‌ خون و خشونت از سینمای تارانتینو که برای خوشمزه‌تر شدن این آش شله‌قلمکار کمی هم چاشنی زندگی حاشیه شهر را به آن اضافه کرده در فتح گیشه موفقیت کسب کند.

بهنام حسینی/شهروند

 

گزیده‌ای از نقدها و نوشته‌های منتقدین:

کیوان کثیریان: تجربه‌ای موفق در فرم

یک فیلم درست‌ودرمان و درجه‌یک. جهشی قابل‌توجه در کارنامه هومن سیدی. همه‌چیز به‌اندازه و به‌قاعده، تجربه‌ای موفق در فرم، با فیلم‌نامه‌ای قابل‌قبول، شخصیت‌های پرداخته‌شده و فضا و مکانی که تبدیل به شخصیت شده. با انبوهی از بازی‌های خیلی خوب که اندازه همه مراعات شده و یک کارگردانی شگفت‌انگیز. موسیقی، فیلم‌برداری و تدوین در بهترین وضعیت ممکن. درباره این فیلم مفصل باید نوشت.

وحید حسینی: فیلمی در حاشیه شهر

الگویی که فیلم از آن بهره می‌برد شباهت زیادی به «ابد و یک روز» دارد. شاید بتوان گفت «مغزهای کوچک زنگ‌زده» نسخه‌ای شکیل‌تر و حجیم‌تر از «ابد و یک روز» این بار در حاشیه شهر و حلبی‌آباد است. خانواده ازهم‌پاشیده، اعتیاد، مادر حامی فرزندان تبهکار و یک خواستگاری که قرار است آن‌ها را از شر خواهرشان نجات دهد و دراین‌بین دادوبیدادهای فراوان و هیاهو برای پوشاندن نقص‌هایی که از چشم دور نمی‌مانند.

سیدرضا صائمی: اعترافات ذهن‌های چرکین!

«مغزهای کوچک زنگ‌زده» روایت نسیان و طغیان آدم‌های فرودستی است که نه از ضعف اخلاقی که از فقر اجتماعی و اقتصادی، به یاغی‌گری تن داده‌اند و هویتی کاذب بر مبنای آن بناکرده‌اند! با همهٔ این رفتارهای آنارشیستی و بدوی که محصول یک انحطاط و تباهی مطلق است، شاهین (نوید محمدزاده) شخصیت اصلی قصه از دل همین شرایط به رستگاری می‌رسد و چه قدر باورپذیر است این تحول از دل پلشتی‌ها و تباهی که از نکبت به معرفت می‌رسد و از پس این‌همه چرک، همچون چریک علیه خود و جهان پیرامونش برمی‌خیزد؛ انگار به‌نوعی صیقلی کردن ذهن زنگ‌زدهٔ خود تن می‌دهد. فیلمی که با همهٔ سیاهی و چرکی که در آن می‌بینیم اما سیاه نمایی نیست بلکه نمایش ظلمت و تباهی است چنان‌که هست؛ تلخ و گزنده اما درنهایت روزنه‌ای به‌سوی رستگاری می‌گشاید. تجربهٔ نوعی زیبایی در اوج فروپاشی و تباهی!

ارسیا تقوا: تصویر دقیقی که از محیط سرد و بی ترحم

شاهین و آن فضایی که نفس کشیدن در آن مشکل است برای رستگاری بیش‌تر از آن‌که به مغز احتیاج داشته باشند به شفقت نیازمندند. چوپان‌ها رمه‌هایی می‌خواهند مطیع و سربه‌زیر. شاهین از جنس آن‌ها نیست نه به این دلیل که فکر نمی‌کند؛ او واجد حس‌هایی انسانی است که بقیه فاقد آن‌ها هستند. عواطف او گاهی باعث می‌شود که ترس‌هایش را کنار بگذارد و کاری بکند که از عملکرد ذاتی «مغزهای کوچک زنگ‌زده» به دور است. فیلم‌نامه با دقت چیده شده، تصویر دقیقی که از محیط سرد و بی ترحم ارائه می‌شود، بازی بی افت‌وخیز و عجیب یکدست محمدزاده، موسیقی مناسب با آن فضا و تأکید و پرداخت بجای کارگردان بر نماد چوپان به‌عنوان حکمران رمه‌های بدون مغز، در آن وانفسا ما را به حسی دیگر می‌رساند.

ایمان هادی: نمایش واقعیت

 فیلم سیدی اثر بشدت سیاهی است، خیلی سیاه‌تر ازآنچه در سینمای ایران ترسیم‌شده و به‌عبارت‌دیگر می‌توان گفت که سیاه‌ترین و خشن‌ترین فیلم سینمای ایران است که مؤلفش کنار سیاهی نمی‌ایستد و چند عکس کارت‌پستالی بگیرد، بلکه کارگردان با انتخاب میزانسن‌های جذاب نمایشی و شخصیت‌پردازی دقیق، سیاهی را به چالش می‌کشد. متأسفانه در سال‌های اخیر دو مبحث سیاه نمایی و نقد سیاهی بشدت خلط شده است. مهم‌ترین موضوع برجسته فیلم این است که فیلم اندازه نگاه می‌دارد. با توجه به ساختار فیلم، روایت موقعیت بسیار خوبی برای آگراندیسمان واقعیت دارد اما به‌محض دستگیری شکور، سیدی برشی از رویدادهای واقعی خبری را چاشنی فیلم می‌کند. هرچند تعمیم به واقعیت می‌تواند به مغزهای کوچک زنگ‌زده آسیب برساند اما کارگردان تعمداً با نمایش واقعیت، به مخاطبش این پیام را منتقل می‌کند که همه آنچه در فیلم می‌بیند، اغراق‌شده نیست و صادقانه به مخاطب القا می‌کند قصد دروغ‌گویی ندارد.

مائده مرتضوی: جامعه‌ای سرگشته و یتیم‌شده از فرهنگ

«مغزهای کوچک زنگ‌زده» کولاژی از تلمیحاتی نامأنوس و درون‌مایه‌های روان‌شناختی داستایوفسکی‌واری است که با چنگ زدن به نوستالژی‌های سینمای ایران و المان‌های برآمده از سنت و فرهنگ‌عامه توانسته به فضایی دست یابد که بازتاب‌دهنده جامعه‌ای سرگشته و یتیم‌شده از فرهنگ است.

دبورا یانگ: خون و خونریزی

نام انگلیسی این فیلم ترکیبی از گوسفند و انسان است. این فیلم کاملاً این شایستگی را دارد تا در برابر مخاطبان بین‌المللی به نمایش درآید، اگرچه ممکن است ذهنیتشان درباره درام‌های آرام ایرانی تغییر کند. دوربین بین چهرهٔ دو دسته از اراذل تغییر می‌کند، این نوعی هشدار واضح به بیننده است مبنی بر آنکه به کاراکترها وابسته نشوند زیرا خون و خونریزی در جریان است و همین اتفاق هم درصحنه‌های اکشن و پایداری که به‌خوبی پایه‌ریزی شده‌اند دیده می‌شود.

 

مغزهای کوچک زنگ‌زده

نویسنده فیلم‌نامه و کارگردان: هومن سیدی. مدیر فیلمبردای: پیمان شادمان فر. تدوین: مهدی سعدی، هومن سیدی. طراحی و ترکیب صدا: سید رضا علویان. صدابردار: مهران ملکوتی. طراح صحنه: محسن نصرالهی طراح لباس. طراح چهره پردازی: ایمان امیدواری. سرپرست گروه کارگردانی: فرید سجادی حسینی. برنامه ریز و دستیار اول کارگردان: هانیه بساتینی. عکاس: امیر حسین شجاعی. بازیگران: نوید محمدزاده، فرهاد اصلانی، فرید سجادی حسینی، نازنین بیاتی، مرجان اتفاقیان، نوید پورفرج و هامون سیدی، لادن ژاوه وند، مهیار راحت طلب، مهرداد بهاالدینی، معیین شاهچراغی، اشکان حسن پور، پیمان پازوکی، امید شیری، آرمین بهجت، منصوره ایلخانی، مهران ملکوتی، صفر محمدی، محمود کیان. تهیه‌کننده: سعید سعدی