نقد ماشاءالله شمس‌الواعظین بر نحوه مواجهه مطبوعات با حادثه تروریستی تهران

28 تیر 1396

مطبوعات باید به نقطه لگوفروشی برسند، نه تیتر فروشی و عکس‌فروشی!

دانشجویان و روزنامه‌نگاران نسبتاً پرتعدادی چه تلفنی و چه در کانال‌های مجازی از من سؤال کردند که صفحات نخست و اصطلاحاً تای اول روزنامه‌ها را در روز ۱۸ خرداد یعنی یک روز پس از حادثه تروریستی تهران چگونه ارزیابی می‌کنم...؟

من اگرچه به‌همکاران عزیزم در همه روزنامه‌ها و انتخاب‌های آنان احترام می‌گذارم، اما به‌لحاظ حرفه‌ای و نیز موضوع آموزشی فعلی‌مان یعنی روزنامه‌نگاری در شرایط بحران چند نکته را یادآور می‌شوم. این یادآوری‌ها می‌تواند برای حوادث مشابه مفید واقع شود:

الف. رسانه‌های نوشتاری سال‌هاست از وحشت عقب‌افتادگی از سرعت انتقال خبر به‌وسیله تلویزیون و شبکه‌های اجتماعی و سایت‌ها و ... به مدل‌هایی از روزنامه‌نگاری و تیتر زنی و گرافیک صفحه نخست گرایش پیدا کردند که به‌دهه شصت و هفتاد میلادی قرن پیشین تعلق دارد. مثلاً:

اختصاص کل تای اول به یک عکس بزرگ.

تمپلات کردن تای اول با یکرنگ.

زدن تیتر در فضای عکس.

استفاده از تیترهای توصیفی روتین.

سیاه کردن تای اول به نشانه همدردی با بازماندگان رویدادهایی نظیر آنچه در روز ۱۷ خرداد در تهران اتفاق افتاد.

استفاده از یک یا دو شعار به‌جای تیتر.

استفاده از یک مصراع شعر در تای اول و...

همه این سبک‌ها برای این است که صفحه متفاوتی عرضه شود.

این نگاه به‌طورکلی نگاهی از سر ضعف و بلکه ترس از دیده نشدن در فضای شلوغ رسانه‌های دیجیتالی است. من با این نگاه مخالفم. رسانه‌های نوشتاری نباید جاذبه‌های اصطلاحاً گیشه‌ای ایجاد کنند. این روش خیلی زود کهنه می‌شود. من همیشه به‌همکارانم گفته‌ام که شما باید «لگو فروشی» کنید، نه تیتر فروشی یا عکس‌فروشی یا رنگ‌فروشی.

درروش نخست، سردبیر یک روزنامه اطمینان دارد که مخاطبانش سرراهی نیستند. آن‌ها جلو گیشه مطبوعاتی نمی‌ایستند زیباترین و جذاب‌ترین تیتر را انتخاب کنند. آن‌ها لگوی موردعلاقه‌شان را برمی‌دارند و می‌روند. سردبیر باید موقعیت روزنامه خود را به نقطه لگوفروشی برساند. در این صورت مخاطب حتی در روزهای حادثه‌ساز از پیش می‌داند که روزنامه موردعلاقه یا مورد عادت او حوادثی از قبیل حادثه تروریستی تهران را با مقاله‌ها، یادداشت‌ها، تصویرها، گزارش‌ها و مصاحبه‌های جذاب و تقریباً متفاوت از دیگر روزنامه‌های رقیب پوشش داده و فرآورده‌های موردنظر مخاطب را تأمین کرده است.

درنتیجه، این روزنامه (چنان‌که در پاسخ به‌پرسش قبلی بدان اشاره کردم) برای روزهای بحرانی، نقشه راهی دارد که آن را به اجرا می‌گذارد و به‌چه‌کنم چه کنم نمی‌افتد! همه خبرنگاران، گزارش نویسان، عکاسان و یادداشت‌نویسان روزنامه از قبل می‌دانند که این روزنامه در رویدادهایی از این قبیل از چه مدلی برای تأمین مایحتاج مخاطب بهره می‌گیرد. تنها مزیت سردبیر در چنین روزهایی چیدمان خوب این فرآورده‌های خبری، گزارشی، تصویری و نوشتاری است.

ب. در حادثه تروریستی تهران آن‌قدر حاشیه‌های جذاب و زیبا و درعین‌حال خواندنی و یا دیدنی وجود داشت که می‌توانست صفحات اول روزنامه‌ها را به خود اختصاص دهد. من فقط یک روزنامه را دیدم که از تصویر فوق‌العاده زیبای «نجات یک کودک از پنجره طبقه سوم ساختمان اداری مجلس» استفاده کرده بود، اما این تنها سوژه جذاب نبود.

آن «باغبانی که در آرامگاه امام به‌نیروهای امنیتی نشانی حرکت یکی از تروریست‌ها را در لابه‌لای درختان می‌دهد» و از سوی تروریست مسلح مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد و شهید می‌شود، اما با اشاره دست، محل اختفای تروریست را نشان می‌دهد...، خود داستانی دارد بسیار جذاب، خواندنی و درعین‌حال نمایشی از فداکاری یک باغبان را به‌منصه ظهور می‌رساند و خود در همین راه شهید می‌شود... و صدها سوژه دیگر که در حاشیه این رویداد تکان‌دهنده گم شد.

ج. من همیشه هم در فعالیتم در روزنامه و هم در کلاس‌های درسی‌ام بر این نکته تأکید کرده‌ام که تصویر و کاریکاتور خود مستقلاً یک اثر به شمار می‌روند که نباید به‌صورت حاشیه‌ای یا تزیینی از آن استفاده شود. وقتی یک تصویر در صفحه اول یک روزنامه چاپ می‌شود؛ این عکس آن‌قدر جذاب هست که با تیتر درون تصویری خراب نشود. این مدل گرافیک صفحه اول آن‌قدر مرسوم شده که معلوم نیست بالاخره تصویر اولویت داشته یا تیتر درون تصویری؟! از همه مهم‌تر آمیخته شدن دو پیام (یکی تصویری و یکی نوشتاری) به‌لحاظ بصری مزاحمت ایجاد می‌کند. درواقع هم تصویر با همه جاذبه‌هایش خراب می‌شود و هم تیتر درون تصویری.

روزنامه‌ها وقتی تای اول صفحه نخست خود را به یک تصویر اختصاص می‌دهند، آن‌وقت دیگر جا برای تیتر نمی‌ماند؛ درنتیجه تیتر را در وسط تصویر می‌زنند! نمی‌دانم چرا عکاسان حرفه‌ای به این مدل گرافیک اعتراض نمی‌کنند...؟!