نقد فيلم «جهان با من برقص» ساخته سروش صحت

24 دی 1398
«جهان با من برقص» «جهان با من برقص»

در غياب زندگي

ساره بهروزي

فيلم «جهان با من برقص» به كارگرداني سروش صحت را مي‌توان در چند موردبررسی كرد؛ مواردي نظير تعاملات انساني در چارچوب فرهنگ جامعه، سبك زندگي و ارتباط آن با طبقه اجتماعي، نمادهاي منزلتي، همچنين ايهام عنوان «جهان» كه همنام شخصيت اصلي فيلم است. در اين نوشتار اما به هسته اصلي فيلم كه همانا رابطه زندگي و مرگ است، مي‌پردازم.

ترس منطقي از مرگ براي انسان‌ها به‌عنوان ‌پديده‌اي حقيقي و گريزناپذير است.

داستان فيلم درباره شخصيت مردي میان‌سال به نام «جهانگير» است كه به دليل بيماري، دو ماه فرصت زندگي دارد. برادرش دوستان او را در خانه‌ جهان كه محلي زيبا در دل طبيعت است، گرد هم جمع مي‌كند. اين تعامل چندروزه همراه با مزاح و شوخي، قهر و آشتي سبب شكل‌گيري قصه، حول محور بينش «جهانگير» مي‌شود.

شخصيت فيلم با بازي «علي مصفا» در رويارويي با اين پديده تا چند دقيقه پاياني فيلم، منفعل عمل مي‌كند و حس فناپذيري و پايان يافتن حيات بيشتر القا مي‌‌شود. نزديك شدن به غياب زندگي مي‌تواند نظم و پيچيدگي دروني انسان‌ها را منهدم سازد. درواقع هرلحظه از داستان كه مي‌گذرد بيشتر يادآور آن است كه اين اتفاق را نمي‌توان شريك شد يا تقسيم كرد. «جهان» هرروز به نيستي نزديك‌تر مي‌شود بدون آنكه بتواند از ديگران كمك بگيرد. دانستن اين رنج عظيم او را بيشتر از هميشه در ميان جمع تنها كرده است. همان‌طور كه هايدگر عقيده دارد «آدمي در زندگي عادي با همه‌كس در عين هيچ‌كس بودن است.»

ترس منطقي از مرگ براي انسان‌ها به‌عنوان ‌پديده‌اي حقيقي و گريزناپذير است و به دل‌بستگی‌های آدمي در اين دنيا پايان مي‌دهد، اما هميشه يكسان عمل نمي‌كند. سببي براي پويايي و تحرك آدمي و تلاش براي معني بخشيدن به زندگي ‌و اصالت آن نمايان مي‌شود؛ طوری که غفلت از مرگ بيشتر سبب بي‌معنايي است.

انطباق حركت و توقف كوتاه ميني‌بوس قرمزرنگ و راز آمیز در پیچ‌وخم‌های جاده، با جغرافياي بسيار زيبا و زمستاني از ويژگي‌هاي ادامه زندگي‌ است. حركت در ميان درختان سرمازده مرگ و زندگي را امري واضح و روشن و از همه مهم‌تر در جريان به تصوير مي‌كشد. اين‌گونه نگريستن به اصالت هستي در برابر نيستي، جهانگير و مخاطب را به حقيقتي كه نتيجه‌اش زندگي هدفمندتر است، نزديك مي‌كند و چه خوب منطبق با دفتر خاطرات شخصيت داستان مي‌شود.

درنهايت مخاطب با لبخندي از رضايت فيلم را به خاطر می‌سپارد.

و اما نكته قابل‌توجه ديگر شكل و فرم شهر در فيلم است كه بسيار متناسب تصوير شده است. دلالت‌هايي مستقيم و ضمني كه تقابل هستي و نيستي را نمايش مي‌دهند. نماهاي بيرون خانه، ديوارها، پنجره، گل‌ها و گياهان چيده شده در اتاق و چهارپايان آرام همگي نوعي طرز بيان مستقيم از رخدادهايي مانند ازدواج / جدايي، عشق/ نفرت، دوستي/ دشمني در كنار هم را ايجاد مي‌كنند. تصويرهايي نظير نور كمرنگ داخل اتاق جهان، صدا و نواي موسيقي‌ها‌، نمايش تابلوي شام آخر داوينچي با بازيگران فيلم، معناي ضمني قصه در كشمكش بودن/ نبودن و ميل به جاودانگي را نمايان مي‌سازند.

درنهايت اگرچه قصه كاستي‌هايي دارد اما مجموعه مشخصي از كنش‌هاي ارتباطي تكرار شدني و بازيافتن چرخش زندگي را يادآور مي‌شود تا مخاطب با لبخندي از رضايت فيلم را به خاطر بسپارد.

اعتماد