نقد فیلم «زرد» ساخته «مصطفی تقی‌زاده»

01 آذر 1396
«زرد» «زرد»

فیلمی بسیار شلوغ

«زرد» اولین فیلم مصطفی تقی‌زاده بر اساس ساختار کلیشه‌واری شکل‌گرفته و رگه‌هایی از سینمای «اصغر فرهادی» در این فیلم دیده می‌شود اما تقی‌زاده با هوشمندی از این رگه‌ها استفاده کرده تا جایی که می‌شود گفت اساساً فیلم «زرد» بر اساس مختصات پردازشی سینمای فرهادی شکل‌گرفته است.

شروع فیلم دنیای سرخوشانه‌ی چند جوان که می‌خواهند تا چند روز دیگر برای ادامه‌ی تحصیل یا کار به ایتالیا بروند را نشان می‌دهد، اما از همان ابتدای فیلم با دیدن دنیای سرخوشانه‌ی چند جوان کاملاً می‌شود درک کرد که ادامه‌ی فیلم «زرد» با یک بحران همراه است (درباره الی) اما چه بحرانی؟ تقی‌زاده به‌عنوان نویسنده‌ی فیلم موقعیت‌هایی را نوشته که فکر کرده در اجرا شکل دیگری پیدا می‌کند اما پایه و اساس فیلم «زرد» به‌سرعت شکل می‌گیرد شکلی که غیرمنطقی است، زمانی که قرار است در نود دقیقه فیلم ساخته شود چرا در شروعِ روایت شتاب‌زدگی ایجاد می‌شود، این شتاب‌زدگی در شروع فیلم «زرد» باعث آسیب در خط روایی و گم کردن لحنِ محتوا شده است.

شکل‌گیری محتوا در همان پنج دقیقه‌ی اول فیلم با پرداختی غیرمنطقی شکل می‌گیرد و بعدازآن فیلم‌ساز می‌خواهد مصالح بی‌مصرف به محتوا اضافه کند، «زرد» با پرداختی منسجم‌تر می‌توانست شروع کامل‌تری داشته باشد و از ارجاعات دیالوگی پرهیز کند یا به‌طور مثال نشان دادن حامد که در حال عق زدن است نشانه‌ی متقاعدکننده‌ای برای بیماری کبد او نیست، در سکانس بعد دیالوگ‌های عاشقانه‌ای که میان «حامد» و «نهال» ردوبدل می‌شود گم می‌ماند تا فیلم‌ساز انتهای فیلم از کاراکتر حامد یک خیانت‌کار بسازد، اما «زرد» بااینکه می‌تواند قصه تعریف کند ولی در بعضی از مقطع‌ها کم می‌آورد چرا؟

همان‌طور که گفته شد کارگردان بر اساس اطلاعات قطره‌چکانی فیلم‌نامه‌اش را نوشته و از سوی دیگر الگوهایی که از سینمای فرهادی در فیلم احساس می‌شود این الگوها در بطن محتوا قرارگرفته است. «زرد» به موقعیت‌های لحظه‌ای اکتفا می‌کند و دائماً همه‌چیز در یک تعلیق قرار می‌گیرد، تعلیقی که آن‌هم از شگردهای سینمای فرهادی است اما تقی‌زاده نتوانسته از این تعلیق‌ها برای پیشبرد قصه‌اش استفاده‌ی مؤثری بکند اما عناصر فیلم «زرد» بر اساس اتفاق و ایجاد بحران شکل‌گرفته است. همین مسئله باعث ارتباط تماشاگر با فیلم می‌شود اساساً «زرد» بااینکه تأکید بر تأثیر برانگیز بودن قصه دارد اما به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند تأثیرگذاری‌اش را به لحاظ خرده اتفاقات حفظ کند، خرده اتفاقات لحظه‌ای که مسیر قصه‌اش را از چارچوب اصلی‌اش خارج می‌کند. چند جوان مخترع که می‌خواهند برای ادامه‌ی کارشان به ایتالیا بروند اما مجبور می‌شوند پولی را که می‌خواهند با خودشان ببرند صرف خرید کبد برای دوستشان بکنند.

«زرد» فیلم دیالوگ است و اگرنه تیپ و نشانی از خلاقیت یا مخترع بودن در این چند جوان دیده نمی‌شود نه در لحن حرف زدنشان نه در نگرش فکری‌شان که صد میلیون پول را فارغ از تحقیق کردن به «رحیم» می‌دهند، «فرامرز» با آن تیپ یا لحن حرف زدنش چگونه می‌تواند مخترع باشد این کاراکتر فقط بلد است فریاد بزند با چهره‌ای عنق و عصبانی یا همچنین «نیکی» که بیشتر به فروشنده‌ی یک بوتیک زنانه شباهت دارد تا یک مخترع نهال و حامد و «شهاب» همین‌طور.

 فیلم «زرد» درجا می‌زند و این به دلیل نقص‌های فیلم‌نامه است فیلم‌نامه‌ای که قصد داشته به موضوع شهری و انسانی بپردازد نا غافل در اتفاقات بی‌نتیجه بلاتکلیف مانده است. اگر قصه باهدفی مشخص جلو می‌رفت می‌شد ابعاد مختلف فیلم را درک کرد به‌طور مثال اگر گذشته‌ی بیشتری از شخصیت‌ها به ما نشان داده می‌شد حتی با نریشن آن‌وقت موقعیت پردازی‌ها هرچند لحظه‌ای اما برای تماشاگر ملموس‌تر می‌بود یا اگر فیلم‌ساز تغییری در روایت می‌داد مثلاً نهال به‌جای حامد روی تخت بیمارستان می‌خوابید مطمئناً این ایده و عبور از خط قرمزها باعث جذابیت زرد می‌شد اما در شرایط فعلی احساس می‌شود زرد بر اساس کلیشه‌های مرسوم ساخته‌شده و در بطن آن به چند خرده اتفاقی هم پرداخت‌شده که سکانس‌های زائد به نظر می‌رسند.

 شهاب برای پیداکرده پول به زن سابقش رجوع می‌کند یا نیکی به جوانی که انگار عاشق او بوده ولی نیکی برای ادامه‌ی تحصیل ایتالیا رفتن را ترجیح داده، یا چرا نهال با شناختی که از پسر همسایه دارد به دلیل جور کردن پول به خانه‌ی آن پسر برود؟ مجبور است، اما این اجبار برای نشان دادن وضعیت انسان‌های یک جامعه است. حامد روی تخت بیمارستان باید پیوند کبد بشود از سوی دیگر رحیم درازای پیوند کبد پدرش به حامد تقاضای صد میلیون پول می‌کند حتی پرخاشگری فرامرز هم می‌شود قبول کرد با توجه به دیالوگش زحمت‌کشیده تا پول سفرش را دربیاورد، اما بهار چه گونه به قصه اضافه می‌شود اساساً ورود بهار به قصه ریتم فیلم را دچار خدشه می‌کند و همچنین منطق شناخت شخصیت را زیر سؤال می‌برد.

 سکانس‌هایی که حامد در فیلم حضور دارد را به یاد بیاورید چگونه می‌شود فیلم‌ساز از حامد چنین شخصیتی بسازد؟ بهار سه ماه با حامد ارتباط داشته و نهال به‌عنوان همسرش چیزی از این موضوع نمی‌دانسته؛ ارتباط مخفیانه‌ی مرد متأهل با یک دختر مجرد یک آسیب اجتماعی است اما چگونه فیلم‌ساز تصمیم می‌گیرد در نود دقیقه به این‌همه آسیب رسیدگی کند؟ از همین جهت لحن فیلم الکن می‌شود و هدف نهایی در اتفاقاتی سطحی از بین می‌رود هر چه فیلم جلوتر می‌رود تقی زاده سعی می‌کند منطق روایی فیلمش را کم‌رنگ‌تر کند شهاب به‌عنوان یک رفیق مدعی می‌شود که هزینه‌ی سفر باید خرج خرید کبد حامد شود و هر طوری است سعی می‌کند تا پول را جور کند خوب این نماد یک رفیق یا یک قهرمان است اما در سکانسی می‌فهمیم که شهاب خواستگار قبلی نهال بوده، با استناد به دیالوگ فرامرز به شهاب آیا این‌همه کوشیدن شهاب برای زنده ماندن حامد است یا برای عشقی که درگذشته به نهال داشته.

زرد فیلم شلوغی است در همین شلوغی‌ها حفره‌های فیلم‌نامه پنهان‌شده‌اند و تقی زاده سعی کرده فضای فیلمش را با سکانس‌های مختلف طوری شکل بدهد که تماشاگر عام از دیدن فیلم احساس خستگی نکند قاعده‌ی قصه‌گویی در فیلم زرد بر اساس سلیقه‌ی تماشاگر عام شکل‌گرفته چراکه مختصات ساختاری زرد به تماشاگرش اطلاعات لحظه‌ای می‌دهد. به‌طور مثال در سکانس‌های آخر نیکی به نهال می‌گوید که از ارتباط حامد و بهار خبر داشته (پس چرا در چند سکانس قبل آن رفتار را با بهار می‌کند) فیلم‌ساز با این دیالوگ و نشانه‌های مقطعی کلیاتی را ترسیم می‌کند که تماشاگر هم این‌گونه روایت را هرچند غلط ولی می‌پذیرد، اما تماشاگر هوشمند می‌تواند حفره‌های فیلم‌نامه و ضعف فیلم را شناسایی کند حتی می‌تواند تشخیص دهد چند سکانس در فیلم یادآور فیلم‌های اصغر فرهادی است. سکانسی که نهال سوار آسانسور بیمارستان است یادآور سکانسی از فیلم «جدایی نادر از سیمین» است یا در سکانس دیگر نهال پشت به لودری کرده است که لودر در حال خاک‌برداری است سکانس اول «فروشنده».

از سوی دیگر انگار فیلم‌ساز در موقعیت پردازی‌ها پیشروی کرده است به همین دلیل شخصیت‌ها نمی‌توانند باورپذیر باشند زیرا در فیلم «زرد» هرگاه امکان دارد یک اتفاق پیش‌بینی‌نشده‌ی غیرمنطقی بیفتد؛ به هر شکل حتی با زبان الکن فیلم زرد توانسته به بخشی از جامعه‌ی کنونی بپردازد اما بهترمی بود تقی زاده  با پردازشی متمرکزتر «زرد» را به‌عنوان فیلم اولش می‌ساخت. بعد از ضعف‌هایی که در فیلم‌نامه احساس می‌شود  ضعف‌هایی هم در کارگردانی دیده می‌شود ریتمِ تند منطق نماها یا سکانس‌های حساس را از بین برده است.

 زمانی که فیلم دائماً در تعلیق موضوعی باشد پایانش به همین صورت که در زرد مشاهده می‌شود به سرانجام می‌رسد انگار فیلم‌ساز یک‌باره همه‌ی عناصر کنار هم چیده شده را رها می‌کند تا بتواند به‌راحتی فیلمش را به پایان برساند، حامد مرگ مغزی می‌شود و باید اعضای بدنش پیوند بخورد که مسلماً نهال بدون دریافت پول این کار را می‌کند (اما نمی‌بینیم) فرامرز و نیکی به ایتالیا می‌روند و شهاب می‌ماند در همان سکانس‌های آخر رحیم به موبایل شهاب زنگ می‌زند لابد می‌خواهد بگوید که رضایت مادرش را برای پیوند کبد پدرش گرفته یا می‌خواهد نودونه میلیون را پس بدهد (اما نمی‌فهمیم) حضور برادر محسن در بیمارستان وقت فیلم را تلف‌کرده و اساساً مشخص نمی‌شود سرنوشت آن بچه‌ای که محسن زیر گرفت چه شد و آن شب بعد از ماجرای تصادف حامد چه بلایی سر جنازه‌ی کودک آورد، موضوعی به این مهمی که علت این بحران بوده اما مجهول می‌ماند.

بعضی از سکانس‌ها این قابلیت را دارند که تأثیرگذار باشند اما تقی‌زاده خیلی سریع از آن‌ها گذشته (در سکانسی که نهال به خانه می‌آید و جای خالی حامد را احساس می‌کند و سکانس آخر وقتی نهال کنار تخت حامد آرایش می‌کند و چیزی در گوش حامد می‌گوید)، به همین جهت نمی‌شود احساس نهال را نسبت به این بحران درک کرد اساساً بازی ساره بیات هیچ ربطی به درون‌گرا بودن شخصیت ندارد انگار این بازیگر نتوانسته نقش را درک کند زیرا که بازی «ساره بیات» و «بهاره کیان افشار» به‌شدت تکرار بازی‌شان در سریال «عاشقانه» است، «بهرام رادان» که در فیلم «بارکد» توانست در قالبی خاص و کمدی ایفای نقش کند در این فیلم پسرفت کرده و نتوانسته به یک شخصیت مستقل تبدیل شود. «مهرداد صدقیان» هم چارچوب همیشگی‌اش را در بازیگری حفظ کرده و بازی جدیدی در این فیلم از او نمی‌بینیم، اصولاً وقتی بازیگرها می‌توانند بازی‌های موفقی را ایفا کنند که شخصیت آن‌ها در فیلم‌نامه تحلیل شود آن‌وقت بازیگر با درک پتانسیل‌های موجود و میزان کاریزماتیک بودن نقش می‌تواند با نگرش مناسب بازی بی‌نقصی به تماشاگر ارائه کند، تقی زاده آن‌قدر درگیر شکل‌گیری قصه بوده که نتوانسته تمرکز لازم را در شخصیت‌پردازی لحاظ کند.

اما فیلم «زرد» به لحاظ انتخاب بازیگر این پتانسیل را دارد که مخاطب‌های زیادی را به سینما بکشاند، مطمئناً هم این فیلم برای مخاطب عام پارامترهای جذابیت مضمونی را دارد اما موفقیت یک فیلم در فراموش‌نشدن آن است که زرد فارغ از این موفقیت است.

افشین علیا