پرونده یک فیلم: «تنگه ابوقریب» ساخته بهرام توکلی

14 شهریور 1397
«تنگه ابوقریب» «تنگه ابوقریب»

عینی‌ترین فیلم جنگی سینمای ایران

جنگ و روابط و حوادث و آدم‌هایش به حافظه دور جمعی ما بدل شده. ما دهه پنجاهی‌ها، آخرین نسلی بودیم که درگیر جنگ بودیم و واقعیت عینی آن را تجربه کردیم.

این در حالی است که عده اندکی از نسل ما، رزمندگان آن جنگ بودند و بقیه از دوردستی بر آتش داشتند. اما درهرصورت، آتش شعله‌ور جنگ را که گاه تا موشک‌های فرود آمده در همسایگی‌مان نزدیک می‌شد، حس می‌کردیم. نسل‌های بعدی، این گذشته را با عنوان دفاع مقدس، صرفا در فیلم‌ها و کتاب‌ها و خاطرات پراکنده دیدند و شنیدند و بعید است که آن را به‌صورت ملموس درک کرده باشند. تنگه ابوقریب، ملموس‌ترین فیلم جنگی است که در سی سال گذشته ساخته‌شده. در حدی که حتی برای دهه پنجاهی‌های جبهه نرفته نیز، بهت‌آور و ناباورانه است. یک آخرالزمان تمام‌عیار که خلق آرمان را با تمام وجود در دل آتش و گوشت و خون به نمایش گذاشته است. یک مواجهه ضروری باکسانی که تا آخرین لحظه و تاآخرین‌نفس، به مفهوم واقعی ایستادند. روایتی موقعیت محور که بیش از آن‌که به جذابیت سازی بر مبنای درام استوار باشد، به خلق عینی «لحظه»های جنگ می‌رسد و موقعیت به‌مثابه روایت را شکل می‌دهد. به جرات می‌توان مدعی شد که هیچ دقیقه‌ای از فیلم نیست که سروشکل جاه طلبانه ای نداشته باشد. می‌تواند کلیتی ایجاد کند که جزئیات موثرش را بدون نیاز به پررنگ‌تر شدن، به خاطر داشت.

اشتباه است که فکر کنیم کوبش فیلم صرفا به دلیل کیفیت تکنیکی جلوه‌های ویژه و فیلم‌برداری و صداگذاری است. این درست که تمام این اجزا توانستند استانداردهای جدیدی در سینمای ایران ایجاد کنند اما باورپذیری فیلم به آدم‌ها و موقعیت‌های آن است. و اتفاقا به نفع فیلم است که روایت کلاسیک ندارد و اوج و فرودی در کار نیست. اوج اثر فراتر از داستان، و درجایی رقم می‌خورد که آدم‌های هم‌طراز این کارزار، برای حفظ تنگه/وطن / آرمان به شکل فجیعی به خاک و خون کشیده می‌شوند. فیلم را فقط یک‌بار و در جشنواره فیلم فجر دیدم و یادم هست در آخرش گریستم. از این‌که سال‌ها پیش چه جور مردانی و تا کجا برای شرافت سرزمین‌شان جان دادند و حالا کسانی که کاخ ریاست خود را بر پیکر خونین آن‌ها بنانهاده‌اند، چه بی‌شرافتی‌ها که نمی‌کنند. تنگه ابوقریب، این امکان را فراهم می‌کند که با هر میزان اعتقاد و علاقه یا کنجکاوی یا انتقاد و حتی خشم نسبت به جنگ/دفاع هشت‌ساله به تماشای تاریخی بنشینی که تا چند متری کنار شما جلو می‌آید و چاره‌ای جز احترام به آدم‌های روی پرده نخواهی داشت. تماشای فیلم، یک توصیه‌ لازم است.

مصطفی جلالی فخر

 

سیمای جنگ، آن گونه که هست

وقتی از جنگ حرف می‌زنیم، از چه چیز سخن می‌گوییم؟ بهرام توکلی در «تنگه ابوقریب» پاسخ این پرسش را می‌دهد.

فیلم روایتی از یک حماسه تراژیک است. شخصیت‌های قصه او، در آغاز در آرامشی شکننده و در کنار رود شوخی می‌کنند و درباره آینده حرف می‌زنند. با ورود آن‌ها به قرارگاه، سکون نخستین سکانس‌های فیلم رنگ می‌بازد و قهرمان‌های قصه پرتاب می‌شوند به دل حادثه. بیش از دوسوم فیلم در منطقه جنگی می‌گذرد، در مسیری پرتب و تاب و پرحادثه که نقطه انتهای آن، هم برای ما، هم برای شخصیت‌ها قابل پیش‌بینی است. فیلم‌ساز درباره شخصیت‌ها کدهای کلی می‌دهد، این‌که یکی برای دخترش هدیه خریده. دیگری یک بچه تهرون بامرام است، رفاقت امیر جدیدی و جواد عزتی عمیق است، علی نوجوان، درگیر هیجان جنگ شده و ...

تماشاگر بیش از این از شخصیت‌ها نمی‌داند، او قرار است همپای آنها مسیری را طی کند که با انتخاب شکل گرفته و با شهادت به نقطه اوج می‌رسد. «تنگه ابوقریب» فیلم فضاسازی و کارگردانی است. فیلمبرداری در فصل‌های پرتنش و سکانس‌های انفجار و پاشیده شدن خون و خاک روی دوربین، تماشاگر را به قلب ماجرا می‌برد، به جایی که مرگ در یک قدمی است و راه گریزی از آن نیست. آنهایی که می‌ترسند، زودتر می‌میرند. این شاید جمله کلیدی فیلم باشد. قهرمان‌های شجاع قصه چشم در چشم مرگ می‌ایستند و کوتاه نمی‌آیند.

«تنگه ابوقریب» اگرچه ظاهرا با فیلم‌های قبلی سازنده‌اش تفاوت دارد، اما نگاه او به مرگ، زندگی و روابط انسانی در آن دیده می‌شود. او می‌تواند تماشاگرش را تحت تاثیر قرار بدهد و متقاعد کند تا انتها پای فیلمی بنشیند که ظاهرا عنصر جذابی ندارد. چهره‌های خسته و خاک آلود شخصیت‌های اصلی و فضای پرتنش فیلم، ممکن است تماشاگری را که حوصله تماشای فیلم جنگی ندارد، دلزده کند اما توکلی موفق می‌شود با کمک حوادث پی در پی که در قصه طراحی کرده و شخصیت‌های گرم و دوست داشتنی‌اش، بیننده را با خود همراه کند. «تنگه ابوقریب» اگرچه یادآور بهترین فیلم‌های جنگی سینمای جهان، مثل «نجات سرباز رایان» است، اما برای آنهایی که سینمای جنگ را با آثار رسول ملاقلی‌پور به یاد می‌آورند تداعی‌کننده فیلم‌های او هم هست. نه به این معنا که توکلی، ادامه دهنده مسیر ملاقلی‌پور بوده یا از فیلم‌هایش تقلید کرده. چرا که لحن و جنس نگاه این دو کارگردان کاملا متفاوت است.

 ملاقلی‌پور در «سفر به چزابه»، «هیوا» و «مزرعه پدری» علاوه بر نمایش چهره واقعی جنگ و خشونت عریانی که در آن جاری است، سیمایی باورپذیر از روحیات و روابط رزمنده‌ها ترسیم می‌کرد و از دیدگاه رسمی فاصله می‌گرفت. شخصیت‌های فیلم‌های او مردان و زنانی از قشرها و طبقات مختلف جامعه هستند که برای حفظ وطن‌شان آگاهانه مرگ را انتخاب کرده‌اند تا وطن، خانواده و زندگی باقی بماند. ملاقلی‌پور از نمایش بدن‌های پاره پاره و چهره‌های در خون خفته شخصیت‌های فیلم ابایی نداشت و این تصاویر را همچون تابلویی غرورآفرین از شجاعت و ایثار قاب می‌گرفت و ماندگار می‌کرد.

توکلی در «تنگه ابوقریب» دوباره به یادمان می‌آورد که امیدها، آرزوها و لبخندهای بسیاری با جنگ دفن می‌شوند اما غرور و افتخار از دل همین نیستی شکل می‌گیرد. وقتی شخصیت‌های دوست داشتنی فیلم، یکی پس از دیگری، به خاک می‌افتند، ما دوباره سوگوار قهرمانانی می‌شویم که در روزمرگی و فراز و فرودهای تاریخی و اجتماعی‌مان از یاد برده‌ایم. پایان این حماسه تراژدیک، برخاستن علی (مهدی قربانی) از دل خون و آتش است، پایانی نمادین، که ترکیبی از غم و امید در خود دارد. در پس‌زمینه، هنوز روی خاک پیکرهای خون آلود دیده می‌شود اما زندگی ادامه دارد و علی به سوی فردا قدم برمی‌دارد، آیا او روز حادثه را از یاد خواهد برد؟

محدثه واعظی‌پور

 

تماشاي «تنگه ابوقريب» مستحب مؤكد است

به نظر من در سينمايي كه يا فيلم جنگي ساخته نمي‌شود يا كمتر به اين نوع موضوع‌ها پرداخته مي‌شود و آن دسته هم از فيلم‌هاي جنگي كه ساخته مي‌شود از شدت سفارشي بودن از جانب مخاطب پس‌زده مي‌شود «تنگه ابوقريب» يك اتفاق مثبت براي سينماي ايران است.

فيلم از امكانات به‌درستي استفاده كرده و در فضاسازي به خوبي عمل مي‌كند. همچنين در بحث كارگرداني، فيلمبرداري و طراحي صحنه درخشان است. مخاطب با تماشاي فيلم «تنگه‌ابوقريب» بعد از مدت‌ها با صحنه‌هاي واقعي از جنگ روبه‌رو مي‌شود. با وجود تجربه‌اي كه در فضاي جنگ دارم و نسبت به مشكلات سينماي جنگ در ايران آگاه هستم و مي‌دانم كه امكانات تخصصي براي فيلم‌هاي جنگي نداريم، بهرام توكلي به‌خوبي از پس مشكلات برآمده و فيلمي درخشان ساخته و بعد از مدت‌ها ما را دوباره در فضاي نيمه‌مستند جنگ قرار داده است. انتخاب ميزانس و دوربين‌هاي روي دست كه با بازيگران به‌خوبي همراه مي‌شود فضاي پرتنش و اكشن خوبي را به مخاطب ارايه مي‌دهد. بازي‌هاي بازيگران در اين فيلم به نسبت مناسب و استاندارد است.

با ذكر تمام اين خوبي‌ها اما اگر بهرام توكلي مقداري روي فيلمنامه متمركزتر مي‌شد و ما با جغرافياي واقعي «تنگه ابوقريب» بيشتر آشنا مي‌شديم بهتر بود. به‌اضافه اينكه فيلمنامه به سمت كليشه سوق داده مي‌شود. نوجواني كه مي‌خواهد به خط مقدم برود و غالبا با موانع و مخالفت‌هايي مواجه مي‌شود و طبق معمول نيروهاي كمكي ما هم در جنگ خواب هستند و من نمي‌دانم كي قرار است اين نيروهاي كمكي در جنگ به ياري ما در فيلم‌ها بيايند. نكته ديگر اينكه طبق ميزانسن و تفكر كارگردان، ما دشمني در جنگ نمي‌بينيم و فقط با ري‌اكشن رزمندگان مواجه هستيم؛ آن‌هم با يكسري حرف‌هاي تكراري (برو حاجي، بيا سيد، بگو آتيش بريزن و...) اين تكرار حرف‌ها در فيلم كلافه‌كننده است.

با وجود اينكه «تنگه ابوقريب» يك فيلم درخشان در بحث فني است اما پيرنگ ضعيف داستان در فيلمنامه به انضمام شخصيت‌پردازي ناقص باعث شده اين فيلم در تاريخ سينماي ايران ماندگار نباشد اما قطعا «تنگه ابوقريب» فيلم ديدني و ارزشمند است.

در اوضاع فاجعه اين روزهاي سينماي ايران كه تمام سالن‌ها به قبضه فيلم‌هاي كمدي‌هاي بي‌مايه و بعضا ابلهانه درآمده كه فقط تلاش مي‌كنند به هر بهانه مخاطب را بخندانند، ديدن فيلم‌هايي همچون «تنگه ابوقريب» و حمايت و تبليغ آن جزو مستحب موكد است.

به نظر من بهتر است راجع به اين نوع فيلم‌ها براي سينماي ايران تبليغ كنيم تا فيلم به‌اندازه زحمتي كه براي جنگ كشيده، مخاطب خود را پيدا كند. آرزو مي‌كنم مخاطبين حداقل به احترام كساني كه در مقطعي سينه سپر كردند و غيرت نشان دادند به تماشاي اين فيلم بنشينند. اين آدم‌ها جزو نسلي هستند كه عين‌شان را ما ديگر نخواهيم ديد. مردانگي اين نسل را تنها در فيلم‌ها مي‌بينيم و به‌راستي‌ كه «تنگه ابوقريب» روايتگر آدم‌هاي غيور كشور ما است.

اما باز هم همچنان مي‌گويم اي ‌كاش بهرام توكلي روي فيلمنامه تنگه ابوقريب بيشتر تمركز مي‌كرد و از كليشه‌ها فاصله مي‌گرفت.

سامان سالور

 

تاكيد بي‌ثمر در خلق قهرمان و تاثيرگذاري

اگر چه تنگه ابوقريب از نظر ساختاري توانسته تا حدودي يك فيلم مهمي باشد اما اين مهم بودن تا چه اندازه براي مخاطب و سينماي ايران كاركرد دارد؟

فيلمي كه موضوع و آدم هايش واقعي است اما فيلمساز ما كه بعد از چند فيلم هنري سراغ جنگ آمده با ساخت اين فيلم نتوانسته قالب درستي را به مخاطب ارايه كند به همين دليل تنگه ابوقريب در محتوازدگي و شعارزدگي مانده و كشش لازم را ندارد، تلاش بهرام توكلي براي احياي يك واقعه جنگي بي چفت و بست رها شده و اساسا هيچ فيلمنامه منسجمي هم در فيلم احساس نمي‌شود، دوربين به دروديوار مي‌زند تا بتواند نيمچه قصه‌اي را بيرون بكشد اما نمي‌تواند! خبري از منطق روايي وجود ندارد و توكلي بيشتر سعي داشته تا قهرمان خلق كند به همين دليل سكانس‌هاي موجود در فيلم بي‌منطق و خنثي‌اند و نمي‌توانند موقعيت ايجاد كنند يا قصه بگويند؛ فيلمي كه حتي موقعيت زماني دراماتيك هم ندارد ولي سعي دارد تنها با پلان‌هاي طولاني و خسته كننده و البته با ديالوگ، تاثيربرانگيز باشد و مخاطب هم دلسوزي كند، به طور مثال سكانس شيميايي شدن را به ياد بياوريد كه اساسا كاركردي براي كليت حتي سكانس بعدش هم ندارد، مثلا در همين سكانس‌ها طبابت جواد عزتي را مي‌بينيم يا اينكه امير جديدي بچه‌اي را به خانواده‌اش مي‌رساند، به عقب‌تر برگرديم: نيمه اول فيلم چه پيام دراماتيكي به مخاطب مي‌دهد؟ چهار نفر دور يك ميز آب هويج مي‌خورند. خب!

سكانس بعدي در آن مقر آپارتماني پسر نوجواني مي‌خواهد همراه گردان به تنگه برود تا عكاسي كند خب! سكانس بعد در كاميون رزمنده‌ها ديالوگ مي‌گويند و امير جديدي با لحن و ديالوگ‌ها لمپني كوچه خياباني دهه نودي به گردان ملحق مي‌شود خب! بله خب، منطق اين سكانس‌ها چيست؟ فيلم را به دو نيمه تقسيم كنيد، نيمه اول آن‌قدر كشدار و بي اهميت است كه به هيچ‌وجه نمي‌توانيم با نيمه دوم فيلم ارتباط برقرار كنيم اگر بعضي از مخاطب‌ها يا منتقدان براي تنگه ابوقريب هورا مي‌كشن يا اشك مي‌ريزند فقط به دليل سكانس آخر و نريشن يا عكس‌هاي شهيدان است كه باعث جريحه‌دار شدن احساسات مي‌شود، اما اگر كليت فيلم را به ياد بياوريم درك خواهيم كرد كه دوربين توكلي بيشتر مستند‌گونه در حال ثبت بوده است به طوري كه فيلمساز تنها يك موقعيت جنگي را بازسازي كرده و آن هم فارغ از عناصر ساختاري دراماتيك.

 دوباره به ياد بياوريد كه در سكانس آخر در ميدان جنگ همه در حال شهيد شدن هستند و دشمن درحال فشار آوردن، اما فرمانده (مهدي پاكدل) را مي‌بينيم به همراه آذرنگ، جديدي و عزتي خاطره تعريف مي‌كنند؛ مگر مي‌شود؟ اين حجم از احساس‌گرايي در فيلم جنگي موجه به نظر نمي‌رسد و تنها نشاني از سوءتفاهم فكري است كه فيلمساز دچارش شده است، اما همان‌طور كه گفته شد تنگه ابوقريب تا حدودي ساختار موفقي دارد اما محتوا چه مي‌شود؟ زماني كه يك فيلم نتواند قصه بگويد و نتواند موقعيت دراماتيك ايجاد كند فرم و ساختار هر‌چند حرفه‌اي اما نمي‌تواند به فيلم كمك كند، بهرام توكلي سكانس‌هاي فيلمش را شلوغ و احساسي كرده است كه حفره‌ها و كم‌عرض بودن قصه نيم‌خطي مستندگونه‌اش بيرون نزند اما تنگه ابوقريب مملو از سكانس‌هاي عجيب و غريب است؛ دست قطع شده و بدن‌هاي زخمي از بمب شيميايي اينها فقط كاركرد احساسي دارند و نشان دادن اين نماها و حاجي و سيد تعريف سينماي جنگ نيست، چه خوب بود بهرام توكلي تنگه ابوقريب را نمي‌ساخت، معتقدم سينماي جنگ به يك كارگردان متخصص نياز دارد.

افشين عليار

 

ستايشگر انسانِ درون

كارنامه سينمايي بهرام توكلي مجموعه‌ای است تجربي از نگاه عميق به مسائل دروني انسان كه هر بار قالبي مخصوص به خود را براي بيان روائي و تصويري به خود اختصاص داده است. فیلم‌سازی كه با نشانه رفتن لایه‌های دروني بشري به غیرقابل‌دسترس‌ترین و درعین‌حال ملموس‌ترین لایه‌ها نفوذ كرده و بدون آنكه آن‌ها را مبتذل جلوه دهد، براي مخاطب قابل‌درک می‌کند.

«پابرهنه در بهشت» در سال ١٣٨٦ كه پرداختن مستقيم به بيماري ايدز و مبتلايان به آن چندان باب و البته سهل نبود، به آسايشگاه ايزوله شده اين بيماران پرداخت. اثري تجربه‌گرا بر بستري از نوآوری‌ها در حيطه روايت، درام‌پردازي و اجرا كه با كمترين اطلاعات از كاراكترها، مکان‌ها و موقعیت‌ها آغاز می‌شود و در سيري كابوس وار به‌تدریج مخاطب را با خوانشي جديد از آدم ها و موقعيت هاي جاري مواجه مي كند.

فيلم داستان روحاني جواني به نام يحيي است كه براي پوشيدن لباس روحانيت ترديد دارد و براي غلبه بر اين ترديد تصميم می‌گیرد به شكلي خودخواسته به آسايشگاه قرنطينه بيماران مبتلابه ايدز برود تا به‌واسطه اين هم‌جواری به تزكيه نفس برسد. در اين فيلم هرچند بيماري ايدز نمود رئال دارد اما به‌مثابه يكي از عوارض جامعه مدرن كه در آن اخلاق دچار خدشه شده، موردتوجه قرارگرفته است. اين نمونه‌ای از خوانش متفاوت و شخصي است كه توكلي به مسائل جاري بشر امروز دارد كه لایه‌های دروني انسان را به شكلي غير کلیشه‌ای نشانه می‌رود.

«پرسه در مه» تجربه يك فرم روائي جديد را براي به تصوير كشيدن مضموني متعارف محور كار قرار داده است. فيلم داستان زندگي يك موسيقيدان است كه دچار تلاطمات روحي و رواني شده و نسبت به خود و خلاقيتش ترديد می‌کند. اين وضعيت بر زندگي خانوادگي، حرفه‌ای و اجتماعي او تأثير می‌گذارد تا جايي كه در بن‌بست ذهنش گم می‌شود.

توكلي براي روايت اين قصه كه داستاني پيچيده و دروني را به زبان تصوير ترجمه می‌کند، فرم متقاطع را تجربه كرده است. درواقع راهي خاص براي واكاوي روح خسته يك هنرمند خلاق كه در حال فرورفتن در باتلاق است. درنهایت تقاطع روایت‌ها درگذشته دور، گذشته نزديك و زمان حال شرايطي ايجاد می‌کند تا روند تدريجي سقوط قهرمان از كنار هم قرار دادن قطعات اين پازل وضوح پيدا كند.

«اينجا بدون من» با اقتباس از نمايشنامه «باغ‌وحش شيشه‌اي» تنسي ويليام، فيلمي ساده و روان و بدون ساختارشكني در فرم و روايت است و اين نكته را به اثبات می‌رساند كه تجربه‌گرایی اين فیلمساز بيش از هر چيز تابع نياز قصه، درام و فيلم است.

در اين فيلم قصه بر محور روابط انساني بانفوذ به لایه‌های ناديده آدم‌های درگير بحران‌های بيروني و دروني پيش می‌رود. كاراكترهايي كه با چينش خاص روابط و روندي ملايم درام را پيش می‌برند و نيازي به ساختارشكني و تجربه‌هاي فرمي براي روايت و بيان بهتر قصه‌شان وجود ندارد. به همين دليل كارگردان اصرار ندارد اين وجه ساختارشكني را به فيلم تحميل كند تا تبديل به ويژگي سبكي فیلم‌سازی‌اش شود.

«آسمان زرد کم‌عمق» روايتي است از پیچیدگی‌های ذهن يك انسان در كشمكش با تئوری‌های فلسفي براي اثبات انتخاب‌گری بشر كه درنهایت حكم به تقديري بودن مرگ وزندگی می‌دهد. در اين فيلم داستان بيش از هر چيز بهانه‌ای است براي پرداختن به آنچه در زيرلايه درام جريان می‌زند كه چيزي نيست جز دغدغه‌های ذهني و دروني بشر كه برگردان آن‌ها به كلام مشكل است چه برسد به زبان تصوير. فيلم در عين امکان‌های متفاوت و خاصي كه در اختيار فیلم‌ساز براي ترجمه تصويري دغدغه‌هایش قرار می‌دهد، پیچیدگی‌های خاص خود را دارد. بخصوص ازاین‌جهت كه در صورت عدم اغنا تصويري مخاطب، به اين دليل كه قصه پررنگي مطابق با اصول متعارف داستان‌گویی ندارد، می‌تواند مخاطب را سرخورده و سردرگم كند.

«يگانه» با اقتباس از نمايشنامه «اتوبوسي به نام هوس» تنسي ويليامز، خوانشي ايراني از اين درام دارد كه بر محور رابطه يك زوج و خواهر ناتني زن حركت می‌کند كه با ورود خود آرامش خانه و رابطه اين زوج را با يادآوري گذشته برهم می‌زند.

فيلم متكي بر جزئياتي است كه روابط سه كاراكتر محوري را از خلال گذشته در زمان حال به چالش می‌کشد و كدهايي از گذشته و حال ارائه می‌شود كه قرار است در زمان حال به كار بيايند يا لایه‌های پنهان آن‌ها را عيان كند. پیچیده‌ترین و جذاب‌ترین شخصيت اين مثلث، كاراكتر نسرين با بازي پانته ‌آ بهرام است كه به‌واسطه بازي ظريف و متكي بر جزئيات بهرام به‌شدت قابل‌باور و ملموس می‌شود.

«من دیه‌گو مارادونا هستم» نقطه تلاقي اين فیلم‌ساز با گونه طنز و كمدي البته به سبك و شيوه خاص خودش است. فيلمي پر شخصيت درباره نویسنده‌ای كه براي نگارش بهترين داستان عمرش زندگي خانواده خود را سوژه قرار می‌دهد. روابط تودرتو، اختلاف طبقاني و دعوا و مشكلات متداول و نامتداول بين خانواده خاله و مادر دوقلوي نويسنده؛ از دريچه ذهني او كه به همه‌چیز به‌مثابه ابزاري براي بهره‌برداری دراماتيك نگاه می‌کند، تبديل به طنزي رئال و گاه غير رئال می‌شود كه در اتمسفر خاص فيلم می‌تواند كاركرد خود را پيدا كند. زاويه نگاه خاص توكلي در رويكرد طنازانه به وقايع رئال ويژگي خاصي به فيلم داده كه علاوه بر رئاليسم زندگي، در زيرلايه خود به رئاليسم جاري در سطح جامعه و رويدادها و آدم‌های واقعي و مستند و عام، شناسنامه داده تا ارتباط برقرار كردن با آنها وراي فيلم نياز به تأمل بيشتر در كليت فيلم را داشته باشد.

«تنگه ابوقريب» تازه‌ترین تجربه بهرام توكلي و واجد زاويه نگاه خاص او به رويدادي واقعي و مستند و يك روز تعیین‌کننده در تاريخ دفاع مقدس ايران است. فيلمي كه از وراي بسط دراماتيك عمليات آزادسازي تنگه ابوقريب، به واكاوي جزئي نگرانه رزمندگان گُردان عمار می‌پردازد. فيلم بر محور قصه‌ای دراماتيك با پرداختي ملموس و پر جزئيات از كاراكترهاي متعدد و روابطشان تصويري تأثيرگذار می‌سازد و می‌تواند اين همراهي كوتاه را در بحرانی‌ترین روز زندگي آن‌ها كه به تاريخ پيوسته؛ واجد كيفيت، تأثيرگذاري و عمق كند و اين مهم‌ترین امتياز فیلم‌نامه و فيلم است.

توكلي با اشراف بر امتيازات بالقوه موقعيت دراماتيك بكري كه در اختيار داشته، بدون آنكه در پي تجربه‌های فرمي و ساختارشكنانه باشد كه به بطن اين درام خدشه وارد می‌کند، روايتي سرراست را براي همراهي با گوشه‌های پيدا و پنهان اعضاي اين گردان انتخاب می‌کند. چون به‌خوبی می‌داند اين آدم‌ها به‌واسطه ملموس و در دسترس شدنشان بر بستر بحراني شناسنامه‌دار است كه مخاطب را درگير می‌کنند و به همين واسطه است كه می‌تواند حق مطلب را درباره آن‌ها و عمل قهرمانانه‌شان ادا كند.

فيلم با معرفي هريك از كاراكترها به‌واسطه نخ ارتباطي كه آن‌ها را به يكديگر، خانواده و روز تاريخي زندگی‌شان پيوند می‌دهد، آغازشده و در روندي پويا و پرتنش و پر تعلیق كه برآمده از انرژي درام محوري و نزديك شدن لحظه‌ای به يك تراژدي تاريخي است، از طراحي و كاشت هاي دراماتيك هم غافل نشده و از همين رو است كه در كنار جمع جوانان بی‌باک آن روزگار، يك كاراكتر شاهد و ناظر را به‌عنوان نماينده نسل آينده و امروز در نظر می‌گیرد.

كاراكتر نوجواني كه قرار است با دوربين خود ثبت‌کننده همان لحظاتي باشد كه امروز از ديد و نظر ما دورمانده است. اين همان ادعاي زيرپوستي است كه فيلم و طبعا بهرام توكلي هم دارد و تلاش می‌کند اين تراژدي ناديده و ناگفته را با تکیه‌بر انسان به‌مثابه قهرمان ثبت كند نه به‌مثابه جنگ براي جنگ و نه به‌واسطه صحنه‌های جنگي پرطمطراق. درواقع قرار است انسان‌ها، انتخاب‌ها و عملكردهايشان كه در لحظات ناديده جنگ‌های نابرابر همواره ازنظر عموم پنهان می‌مانند، محور اصلي «تنگه ابوقريب» از زاويه ديد فیلم‌ساز و با تکیه‌بر تخيل پردازي ذهن خلاق او باشند. فیلم‌سازی كه همواره پیچیدگی‌های دروني انسان برايش مسئله است. به همين دليل «تنگه ابوقريب» عليرغم اينكه يك فيلم جنگي و دفاع مقدسي محسوب می‌شود، فيلمي است درباره لایه‌های دروني انسان‌هایی كه در بحران و موقعيت تراژيك پيش رو با انتخاب‌ها و اولويت هاشان چشم‌های همگان را تا امروز خيره کرده‌اند.

سحر عصرآزاد

آخرین ویرایش در %ب ظ، %14 %676 %1397 ساعت %19:%شهریور