دو نگاه به فیلم «ما همه باهم هستیم» ساخته کمال تبریزی

07 تیر 1398
فیلم «ما همه باهم هستیم» فیلم «ما همه باهم هستیم»

يك كمدي گروتسك

یک: نوشتن درباره جديدترين فيلم كمال تبريزي به‌اندازه كافي مشكل شده است؛ با تمامي حواشي پيش‌آمده نوشتن نقدي ساختاري بر فيلم بدون موضع‌گيري در باب همه اين حواشي بيشتر به يك شوخي مي‌ماند؛ از نام سرمايه‌گذار تا حضور رضا ميركريمي به‌عنوان تهيه‌كننده، از نام فيلم حتي كه موضوع اعتراضات عده‌اي شده تا سياست‌هاي تبليغاتي فيلم، «پر بازیگرترین فيلم سينماي ايران»، از جنجال‌هاي فضاي مجازي كه به هر اتهامي متوسل مي‌شوند تا عنوان كمدي سياسي كه قاعدتاً بخشي از شيوه پخش و بازاريابي فيلم است.

«ما همه باهم هستيم» اين روزها هم به موضوع اختلافات قديمي در شاكله سينماي ايران تبدیل‌شده و هم تبديل به فرصتي شده تا بسياري از موضوعات روز سينماي ايران كه بسياري ادامه همان دعواهاي قديمي‌ترند، حل‌وفصل شوند و البته «ما همه باهم هستيم» علاوه بر این‌ها فرصتي است مغتنم براي تسويه‌حساب‌هاي شخصي. نتيجه اين درگيري‌ها احتمالاً راه به‌جایی نخواهد برد، يعني بعيد است كه منجر به نتيجه ملموسي شود، مگر قدرت گرفتن جريانات سينمايي كه از اين فرصت بهتر و بيشتر استفاده كنند.

آمار فروش هفته اول فيلم البته خوب بوده، ولي هنوز نمي‌توان با استناد به فروش هفته اول درباره ميزان موفقيت تجاري فيلم صحبت كرد، پس در حال حاضر نمي‌توان درباره ميزان تمايل تماشاگران به «ما همه...» نظري داد تا از اين طريق به موضوع شكاف ميان تماشاگران و مخالفان فيلم پرداخت، ولي اين موضوع مي‌تواند در آينده و پس از پايان نمايش فيلم، موضوع بررسي جالبي باشد.

«ما همه باهم هستيم» علاوه بر این‌ها فرصتي است مغتنم براي تسويه‌حساب‌هاي شخصي

اما به نظر مي‌رسد كه تلاش كمال تبريزي در جديدترين فيلمش، با حضور رضا ميركريمي به‌عنوان تهيه‌كننده و يك سرمايه‌گذار كه به داشتن روابط نزديك با ميركريمي منتسب است، تلاشي است جهت احياي آنچه تبريزي به ساختنش مشهور است؛ تمامي آن فيلم‌هايي كه بسياري از «متأسف‌هاي» اين روزهاي سينماي ايران با نگاهي نوستالژيك از آن‌ها ياد مي‌كنند. به نظر مي‌رسد كه تبريزي كوشيده تا با «ما همه...» بازهم وضعيت كنوني اجتماعي را وصف كند. لااقل تجمع آدم‌ها از اقشار و طبقات مختلف در يك هواپيما اين فكر را تقويت مي‌كند و موقعيتي تمثيلي به فيلم مي‌بخشد، همان چيزي كه از آن به‌عنوان كمدي سياسي نام برده مي‌شود (طبیعتاً كساني كه اين اصطلاح را به كار مي‌برند، معني‌اش را هم نمي‌گويند!) همچنين تلاش تبريزي براي نزديك شدن به فانتزي از يك‌سو و سوق دادن فيلم به سمت گروتسك هم عناصر كنايي فيلم را تقويت مي‌كند و هم تلاشي است براي نمايش توانايي قصه‌گويي تبريزي. بااین‌حال به نظر مي‌رسد كه فيلم بيشتر بر صحنه‌پردازي، بازي هنرپيشه‌ها و چند ايده كارگرداني استوار باشد كه تا حدودي بار فيلم را بر دوش مي‌كشند. بااین‌حال مي‌توان گفت كه اگر تلاش رسيدن به يك كمدي گروتسك با كنايه‌هاي اجتماعي و احیاناً سياسي بوده باشد، فيلم با اين تعداد شخصيت به مدت‌زمان بسيار بيشتري نياز داشته تا هم شخصيت‌ها را قوام دهد، هم داستان‌هاي متعدد آن‌ها را تعريف كند و هم تكليف تمثيل‌ها و كنايه‌ها را معلوم.

از همه این‌ها گذشته، اما «ما همه...» تجربه جالبي است، فيلمي كه در 10 سالگي وقايع سال 1388 به نمايش درآمده و شايد به چشم آيندگان (كه قطعاً از ما باهوش‌تر و باسوادترند) با ديدي ديگر نگريسته شود.

حافظ روحاني، اعتماد

 

کاسبی بزرگ!

دو: واقعیت این است که چیزی به اسم نقد فیلم «ما همه باهم هستیم» نمی‌تواند وجود داشته باشد. چون چیزی که کمال تبریزی ساخته و رضا میرکریمی تهیه‌کننده‌اش بوده اصلاً به ساحت فیلم نزدیک هم نمی‌شود.

 اگر شما یک دوربین فیلم‌برداری داشته باشید و از جلویش بازیگران مطرح سینمای ایران رد شوند آیا لزوماً اسمش فیلم می‌شود؟ اگر دکمه‌ی ضبط دوربین را بزنید و از حرف‌های بی‌سروته آدم‌هایی که معلوم نیست کی هستند و چه‌کاره‌اند فیلم‌برداری کنید نتیجه‌اش فیلم است؟ طبعاً نه. برای اشاره به «ما همه باهم هستیم» نمی‌شود از لفظ فیلم استفاده کرد. می‌شود به «چیزی» یا «پدیده‌ای» به نام «ما همه باهم هستیم» اشاره کرد و به‌عنوان یک آسیب بزرگ سینمای ایران آن را نقد کرد.

وقتی کمال تبریزی یک شعار انتخاباتی مشهور را که همه می‌شناسند برمی‌دارد و به‌عنوان اسم فیلمش انتخاب می‌کند، همه انتظار دارند که کمدی‌اش حداقل اشاره‌ای به آن ماجرا داشته باشد. از خط قرمزی عبور کرده باشد. بالاخره او کارگردان «فیلم‌«های کمدی درجه‌یکی مثل «مارمولک» و «لیلی با من است» بوده؛ اما دریغ که «ما همه باهم هستیم» یک فاجعه تمام‌عیار است.

«ما همه باهم هستیم» یک فاجعه تمام‌عیار است.

تمام مدتی که در سینما نشسته‌اید و خیل بازیگران مشهور را روی پرده می‌بینید دائم این سؤال در سرتان می‌چرخد که: خب که چی؟ این‌ها یعنی چه؟ اصلاً این‌که اسم فیلم را گذاشته‌اند «ما همه باهم هستیم» آیا معنایش چیزی جز تجارت با المانی است که حس می‌کنند مردم را به سینما می‌کشاند؟ و خب در کسب‌وکارشان اشتباه هم محاسبه نکرده‌اند. اشکال کار اینجاست که سینما قرار بوده اول هنر باشد و نه کاسب‌کاری. فیلم پرفروش ساختن ایرادی ندارد به‌شرط این‌که در قدم اول فیلمی در کار باشد!

«ما همه باهم هستیم» داستانی ندارد که بشود تعریفش کرد ولی ایده‌ای یک‌خطی داشته که می‌توانسته جذاب باشد. صاحب یک شرکت هواپیمایی برای نجات شرکتش از ورشکستگی تصمیم به سقوط یک هواپیما می‌گیرد تا بتواند از بیمه پول دریافت کند. برای این هواپیما دنبال مسافر است و سراغ کسانی می‌رود که از زندگی‌شان سیرشده‌اند و با رضایت خودشان وارد این هواپیما می‌شوند. این وسط اما یکی دو نفر به‌اشتباه سوار هواپیما می‌شوند.

فکر کنید اگر قرار بود داستان زندگی این کاراکترها را تعقیب کنیم ممکن بود چه فیلم جذابی داشته باشیم. داستان زندگی‌ آدم‌هایی که به هر دلیلی به ته خط رسیده‌اند؛ اما آقای کارگردان ما گویا محافظه‌کارتر از این‌ها شده که بخواهد حتی چنین قصه‌ای داشته باشد. به‌جایش می‌رود سراغ شوخی و ازآنجایی‌که فیلم‌نامه‌نویسانش شوخی‌نویس‌های خوبی هم نبوده‌اند نتیجه می‌شود چیزی که نمی‌خنداند، قصه ندارد و شخصیت‌هایش روح و معنایی ندارند. یک‌مشت آدم که جلوی دوربین حرکت می‌کنند و چیزهایی می‌گویند که مخاطب از آن‌ها سر درنمی‌آورد.

از میان سه فیلم‌نامه‌نویس، پورامیری و دوماری را سال گذشته در جشنواره‌ی فیلم فجر با فیلم دمُده و متوسط رو به پایین «جاندار» دیدیم. اگر آن فیلم را دیده باشید متوجه می‌شوید آخرین کسانی هستند که برای نوشتن یک فیلم‌نامه‌ی کمدی ممکن است انتخابشان کنید!

«ما همه باهم هستیم» حتی یک‌لحظه‌ی خنده‌دار هم ندارد. جمعیت به سینما می‌آیند اما صدای قهقهه‌شان را نمی‌شنوید. همان خنده‌هایی که حتی سر کمدی‌هایی مثل «تگزاس» یا «مصادره» به گوش می‌رسد. کمدی‌هایی که چندان هم‌سطح بالا نیستند ولی به هر ضرب‌وزوری شده از تماشاگرشان خنده‌ای می‌گیرند.

این چیزی که تبریزی و میر کریمی ساخته‌اند (اتفاقاً روی اسم آقای میر کریمی به‌عنوان تهیه‌کننده هم تأکیددارم که خودشان هم در کارنامه‌شان فیلم‌های خوب دارند) تنها ضرب‌وزورش پول زیادی است که لابد بخش اعظم آن همان‌طور که خود کمال تبریزی هم گفته صرف دستمزد بازیگران می‌شود. اسمش را می‌گذارم کاسبی چون چنین چیز بی‌سروتهی اصلاً نیاز به این‌همه بازیگر ندارد.

فیلم پرفروش ساختن ایرادی ندارد به‌شرط این‌که در قدم اول فیلمی در کار باشد!

اصلاً کاش یکی بیاید توضیح بدهد که «ما همه باهم هستیم» قرار بوده چه مدل کمدی باشد؟ کمدی فانتزی؟ این را به خاطر لحن مهران مدیری می‌گویم و آن میزانسن عجیبی که دادگاه پرسش و پاسخ از سرنشینان هواپیما در آن اتفاق می‌افتد؛ که چقدر آن لحن مدیری و تفرعن و اشاره دائمش به خوردن مهوع ازکاردرآمده. به خاطر شیوه‌ی بازی لیلا حاتمی که تا امروز چنین بازی بدی از او ندیده بودیم. به خاطر شخصیت روی هوای محمدرضا گلزار که با هیچ چسبی به فیلم نمی‌چسبد و اصلاً دلیل حضورش معلوم نیست. وگرنه که کمدی فانتزی هم المان‌هایی دارد که باید در یک فیلم رعایت شوند. «ما همه باهم هستیم» گاهی ردی از فانتزی در خودش دارد و گاهی موقع حرف زدن پژمان جمشیدی شبیه فیلم‌های اجتماعی رئال می‌شود.

هر گوشه‌ی قاب را نگاه کنی یکی از ستارگان سینمای ایران را می‌بینی و سؤال می‌شود که چه چیزی دست آن‌ها داده‌اند که حاضرشده‌اند در چنین معجون عجیب‌وغریبی جلوی دوربین بروند؟ مانی حقیقی که فیلم‌های روشنفکری می‌سازد این وسط چه‌کار می‌کند؟ حسن معجونی که آبروی تئاتر است واقعاً نپرسیده که اشاره به ماجرای پزشکی کیارستمی به این روش لوس و دم‌دستی خجالت‌آور نیست؟ این وسط تنها بازیگرانی که شیرینی‌شان حفظ‌شده، آن‌هم نه به خاطر شخصیت‌هایی که بازی می‌کنند که بیشتر به دلیل این‌که کاراکترهای آشنایشان جلوی دوربین را حفظ کرده‌اند، جواد عزتی و سروش صحت هستند.

این به قهقرا رفتن کمال تبریزی و رضا میر کریمی دلیلش چیست؟ جز این است که سرمایه بی‌حساب‌وکتاب به یک فیلم داده می‌شود که نمی‌دانند با آنچه کنند؟ جز این است که یادشان رفته معنای سرگرم کردن مردم چیست و راه سرگرم کردن مخاطب فریب دادنش با بازیگران ستاره نیست؟ که مخاطب را دست‌کم نگیرند و او را کم‌هوش فرض نکنند. فاجعه‌ی «ما همه باهم هستیم» توهین مستقیم به شعور تماشاگرانش است. فیلمی که از بودجه‌اش حتی چیزی صرف جلوه‌های ویژه و کارگردانی هم نشده است. نماهای بسته در محیط‌های بسته و چند نمای بیرونی که جلوه‌های ویژه‌اش بچگانه و مضحک ازکاردرآمده همه‌ی زور کمال تبریزی بوده است؟

کمال تبریزی و رضا میر کریمی سال‌هاست که فعالیت صنفی برای اهالی سینما انجام می‌دهند. به نظرم با این چیزی که روی پرده رفته بهتر است حسابشان را از اهالی سینما جدا کنند چون «ما همه باهم هستیم» به هر چیزی مربوط می‌شود به‌جز سینما! کاش یکجایی حسابشان را با مخاطبان سینما و فیلمی که ساخته‌اند صاف کنند. به‌عنوان کارگردان‌های «مارمولک»، «لیلی با من است»، «خیلی دور، خیلی نزدیک» و «یک حبه قند» به «ما همه باهم هستیم» نگاه کنند و صادقانه بگویند که به نظرشان چیزی از این پدیده به سینما شبیه است؟ ما قدردان یک‌لحظه صداقتشان می‌شویم که به خودشان بیایند و بگویند که «ما همه باهم هستیم» اشتباه بزرگ کارنامه‌شان بوده است.

سعی کردم به نقاط ضعف «ما همه باهم هستیم» اشاره‌کنیم؛ به فیلم‌نامه‌ای که وجود ندارد، به بازی‌هایی که بد هستند، به راکورد لحن فیلم که رعایت نمی‌شود و به کارگردانی سردستی و سطحی. ولی همه‌ی این‌ها مربوط به فیلم می‌شود. «ما همه باهم هستیم» آسیب‌شناسی پول‌های بی‌حسابی است که وارد سینما می‌شوند و در یک چرخه‌ی معیوب ممکن است عنوان پرفروش‌ترین فیلم سال را هم بگیرند، اما ضربه‌ی بزرگی به پیکر سینمای ایران و اهالی‌ و حتی مخاطبانش می‌زنند.

صوفیا نصرالهی

 

نگاهي به سينماي كمال تبريزي در سال‌هاي اخير

هوا را از من بگير، سينماي آبگوشتي را نه!

اسلاوي ژيژك مي‌گويد: «امروزه اغلب گفته مي‌شود كه متأثر از رسانه، فرهنگ اعترافات عمومي و ابزارهاي كنترل ديجيتال، فضاي خصوصي در حال نابودي است. بايد اين گزاره را وارونه كرد: دست بر قضا، اين فضاي عمومي است كه در حال نابودي است.» فضاي عمومي در حال نابودي چشم‌گير است. يكي از نشانه‌هاي بارز اين امر، ابتذال در سينما است. مهم‌ترين ابر نشانه در اينجا كه تبديل به «تروما» (روان زخم) سينماي ايران شده: ورود پول‌هاي مشكوك در سينما است. سينماي ايران ترومازده است.

امروز بحث ابتذال و فرهنگ پول‌پرستي گسترده شده است. كتاب «فلسفه پول» نوشته گئورگ زيمل در اين زمينه راهگشاست. زيمل در فلسفه پول توجهي دقيق و محترمانه به نظريه ارزش ماركس كه مبتني بر كار است، دارد. علاوه بر اين زيمل مي‌نويسد كه بايد به‌جای چيستي فلسفه از چيستي فيلسوف سخن به ميان بياوريم. اگر اين گزاره را درباره سينما به كار ببريم، چنين مي‌شود: «به‌جای چيستي سينما از چيستي كارگردان سخن به ميان بياوريم.» زيرا به قول زيمل: «فيلسوف (بخوانيد كارگردان) است كه مسئله و پاسخ آن را تعيين مي‌كند.» بنابراين، كارگردان مسئول و پاسخگوي اصلي فيلم سينمايي است.

امروز بحث ابتذال و فرهنگ پول‌پرستي گسترده شده است.

اين روزها سينماي ايران در چنين رابطه‌اي خلاصه‌شده است: سفارش فردي يا نهادي، پول (بيشتر از نوع مشكوك)، كارگردان (بيشتر از نوع آبگوشتی ساز) و سينما (از نوع آبگوشتي و فراموش آور و خوش‌باشي). اين چرخه معيوب دامن بيشتر كارگردانان را گرفته است. علاوه بر اين، واژه فرهنگ در معناي «اصالت فرهنگي» كه تا دوراني متأخر بدان داده مي‌شد و در واژگاني چون «فرهنگ متعالي» و «هنرهاي زيبا» به بيان درمی‌آمد، هم‌معنا با «تمدن» در مفهوم اروپا محور و استعماري اين واژه است.‌‌ درگذشته (بيشتر در كتاب‌هاي دانشگاهي) فرهنگ تنها مختص به طبقه «اشراف» و «اليت» بود. متأسفانه «فرهنگ مردم» بسيار دير به رسميت شناخته شد. ابتدا اين فرهنگ را «فرودست» و «مبتذل» مي‌ناميدند اما امروز باوجود هنرمندان مردمي و متفاوت اين فرهنگ رشد كرده است. فرهنگ مبتذل مختص به طبقه تن‌آسا و اليت شده است. 

فرهنگ مبتذل مختص به طبقه تن‌آسا و اليت شده است.

 چه باشد آنچه گويندش سزاوار؟

به تعبير فريدريش نيچه در «فراسوي نيك و بد» با سایه فکندن دموكراسي بر همه‌چيز، اصل كمياب و سرورانه ارزش نهادن بر خويش و خودپسندي، از بين نرفته بلكه همه‌گير شده است.

هنر درگذشته جلوه‌اي محدود به گروه‌هايي خاص داشت، امروزه از هنر به گفته والتر بنيامين، «هاله زدایی» يا «تقدس زدایی» شده و به «امري عمومي» تبدیل‌شده است. رسانه‌هايي درباره اهميت هنرها از اصطلاح «استقبال بيشتر مردمي» بهره مي‌گيرند بنابراين ارزش هنري مانند ديگر ارزش‌ها به ارزش اقتصادي پيوند سفت و محكمي خورده است. با اين حساب انديشيدن به هر نوع «سزاواري» (Priority) تبديل به امري محال شده است؛ اما اغلب هنرهاي سزاوار در سينما هم از طريق جشنواره‌هاي اروپا محوری چون «كن»، «برلين» و «ونيز» مشخص مي‌شود. با اين تفاسير، سينماي كمال تبريزي در كجا ايستاده است؟ اين سينما با عبور از خط قرمزهاي (دستوري) و تلاش در جلب‌توجه به‌نوعی يك «ماشين توخالي» است. اين اصطلاح لئون تروستكي است. اين ماشين توخالی تلاش مي‌كند ذهن و جسم شما را چندساعتی اسير كند. بعد مانند سردردي كوتاه از دست آن خلاص مي‌شويد. كليت اين سينما چنين است. آقاي تبريزي اخیراً دریکی از مصاحبه‌هاي خود گفته است: «در كشور ما وقتي بخواهيم كمي ماجرا را تغيير دهيم و در حوزه تكنيكي و اجرايي قوي‌تر عمل كنيم با اعتراض روبه‌رو مي‌شويم.» جالب است كه مجله «كايه دو سينما» نقد موردتوجه‌ی درباره ارزش ميزانسن چاپ كرده است. در بخشي از اين نقد آمده است: «همان‌گونه كه «انديشه‌هاي يك نقاش را نبايد از اهداف او جدا دانست» (جمله مشهور ماتيس)، بنابراين انديشه يك فیلم‌ساز نيز از طريق ميزانسن او ظاهر مي‌شود.

آيا سينماي كمال تبريزي از «طبقه تن‌آسا» يي نمي‌آيد كه انواع رانت را دارد و امروز ازنظر فكري روبه‌زوال رفته است؟

آنچه در فيلم اهميت دارد، همان تلاش براي دستيابي به نظم، هارموني، تركيب‌بندي، قرارگيري هنرپيشه‌ها و اشيا، حركات در درون كادر، ثبت و ضبط يك حركت يا نگاه و به‌طور خلاصه، همان عملكرد فكري است كه نوعي عاطفه مقدماتي و انديشه‌اي كلي را به اثر الصاق مي‌كند. ميزانسن همان تكنيكي است كه هر مؤلف ابداع مي‌كند تا خود را ظاهر و خاص بودگی اثرش را تثبيت كند.» حالا اين دو جمله را باهم مقايسه كنيم تمام داستان سينماي تبريزي دست ما مي‌آيد. هربرت ماركوزه شش قالب را براي زيبايي‌شناسي تدوين مي‌كند: «1- ميان هنر و مناسبات مادي، ميان هنر و تمامي مناسبات توليد رابطه‌اي مشخص وجود دارد؛ ۲- ميان هنر و طبقه اجتماعي رابطه معيني وجود دارد؛ درنتیجه عامل سياسي و عنصر زيباشناختي محتواي انقلابي و كيفيت هنر باهم تلاقي مي‌كنند؛ 3- نويسنده موظف به بيان و اعلام منافع و نيازهاي طبقه رو به‌پیش است؛ 4-يك طبقه روبه‌زوال يا نمايندگان آن قادر به توليد چيزي جز هنر «منحط» نيستند؛ 5- مقصود از واقع‌گرايي (رئاليسم) به هر معنا، آن شكل هنري است كه ناظر بر روابط اجتماعي به بهترين وجه است و ازاین‌رو شكل هنري صحيح است. آيا سينماي كمال تبريزي از «طبقه تن‌آسا» يي نمي‌آيد كه انواع رانت را دارد و امروز ازنظر فكري روبه‌زوال رفته است؟ آيا سينماي تبريزي نيازهاي «طبقه اليت» خاصي را برطرف نمي‌كند؟ آيا اين طبقه به سراغ ساخت فيلم‌هاي آبگوشتي نرفته است؟ پاسخ نگارنده به تمام اين پرسش‌ها مثبت است.

سيد حسين رسولي، اعتماد

ما همه باهم هستیم

کارگردان: کمال تبریزی. نویسنده: محمد داودی، پدرام امیری و حسین امیری. تهیه‌کننده: رضا میر کریمی. بازیگران: محمدرضا گلزار، مهران مدیری، لیلا حاتمی، ویشکا آسایش، جواد عزتی، هانیه توسلی، پژمان جمشیدی، مانی حقیقی، سروش صحت، حسن معجونی، مهران غفوریان، نادر فلاح، سیروس گرجستانی، علی شادمان، رضا ناجی، سیاوش چراغی پور، سام نوری، فرزین محدث، بهادر مالکی، یداله شادمانی، مهدی حسینی نیا، شیرین آقارضاکاشی، بهزاد قدیانلو، اشپیتیم آرفی، لیدا فتح‌اللهی، شیوا بلوچی، دانیال کاظمی.