درباره فرانسیس مک دورمند، برنده اسکار بهترین بازیگر زن 2021

17 خرداد 1400
فرانسیس مک دورمند فرانسیس مک دورمند

من بازیگری نمی‌کنم که عکسم رو بگیرن!

فرانسیس مک دورمند 64 ساله که متولد ایالت ایلینویز آمریکا است و از سال 1982 درصحنه‌های هنری فعال بوده، با فتح جایزه اسکار بهترین بازیگر زن نقش اول امسال نام خود را از چند جهت وارد دفاتر تاریخ سینما و از دیگران تفکیک کرد.

وی که نام واقعی و کاملش «سینتیا آن اسمیت» است و در کودکی یتیم شد و یک اسقف کلیسا پدرخوانده او شد و سال‌هاست که همسر جوئل کوئن یکی از دو عضو تیم معروف فیلم‌سازی برادران کوئن، (دیگری اتان کوئن است) و همراه و همکار ثابت‌قدم آن‌ها به شمار می‌آید، به سبب نمایش حرفه‌ای و ستودنی‌اش در «سرزمین آواره‌ها» برنده جایزه مذکور شد. او که در تهیه و تولید این فیلم هم شریک بوده، به اولین زن در تاریخ سینما تبدیل‌شده است که به‌طور هم‌زمان و در یک فیلم هم اسکار بازیگری را گرفته و هم اسکار تهیه‌کنندگی آن را.

افزون بر این مک  دورمند که شمار قابل‌توجهی از کارهایش فیلم‌های مستقل و کم‌هزینه هالیوود بوده، با پیروزی اخیرش به دومین زنی بدل شده که سه جایزه اسکار بهترین بازیگر زن را تصاحب کرده و نفر قبلی (و اول) در این زمینه کاترین هپبورن فقید و افسانه‌ای است که البته طی 7 دهه بازیگری این جایزه ارزشمند را چهار مرتبه کسب کرد. مک  دورمند به لطف اسکار بازیگری امسا‌لش هفتمین هنرپیشه‌ای به‌حساب می‌آید که سه اسکار بازیگری را کسب کرده که هر سه آن‌ها «رقابتی» است و هیچ‌یک اسکار خدمات تمام عمر نبوده و حالت تجلیل از وی و غیررقابتی را نداشته‌اند.

مک دورمند به لطف اسکار بازیگری امسا‌لش هفتمین هنرپیشه‌ای به‌حساب می‌آید که سه اسکار بازیگری را کسب کرده که هر سه آن‌ها «رقابتی» است.

فرانسیس مک دورمند یا «فرن»، نامی که در زندگی روزمره صدایش می‌کنند، شخصیت بسیار متفاوت و چشمگیری دارد. شصت‌ساله است با ظاهر زنانی که به تسلطی کامل بر رفتارشان دست پیداکرده‌اند. از آرایش فراری است مگر آن‌که سر کار باشد، موهایش را رنگ نمی‌کند و از عمل‌های جراحی که برای زنان هم حرفه‌اش معمول شده حالش به هم می‌خورد. لباس‌هایی خوش‌دوخت ولی راحت و کاربردی پوشیده، اهل مصاحبه و خبر نیست و در بخش اعظمی از بیست سالی که از بردن اسکار بهترین بازیگر زن به خاطر ایفای نقش مارچ گاندرسون، کارآگاه پلیس در آستانه وضع حمل و عجیب خوش‌برخورد فیلم «فارگو» گذشته، تمام درخواست‌های مصاحبه را رد کرده است. خودش می‌گوید: «من بازیگری نمی‌کنم که عکسم رو بگیرن. بازیگرم چون می‌خوام یه بخشی از یه تبادل انسانی باشم.» مک دورمند در طول دوران کاری 36 ساله خود نقش زنانی گیرا، ولی معمولاً نه‌چندان زیبا، جذاب ولی زمخت را بازی کرده و خودش می‌گوید آن‌ها معمولاً نقشی مکمل در داستان یک مردند. تا امروز او را بیشتر از همه به خاطر مارچ می‌شناسند ولی مارچ زمان خیلی کمتری از آنچه آدم‌ها یادشان می‌آید روی پرده برای خود داشت. خوش‌قلبی تا حدودی سفیهانه او زورقی بود برای مردان قاتلی که بیشتر فضای «فارگو» را اشغال کرده بودند.

فرانسیس مک دورمند شخصیت بسیار متفاوت و چشمگیری دارد.

مراحل تکامل یک بازیگر
اولین نقش‌آفرینی حرفه‌ای مک  دورمند بر صحنه تئاتر و در نمایش «یک قلعه قشنگ» نوشته درک والکوت شکل گرفت، اما این اولین فیلم بلند او به‌ نام «خون ساده» به کارگردانی برادران کوئن و محصول 1984 بود که ناگهان مک  دورمند را در مرکز توجه قرار داد و بااینکه ستاره‌های اصلی «بزرگ کردن آریزونا» فیلم خبرساز سال 1987 همین برادران، نیکولاس کیج و هالی هانتر بودند ولی بازی در این فیلم جای پای مک  دورمند را هم درصحنه‌های هنری محکم‌تر کرد.

همین برادران بودند که اولین اسکار عمر هنری مک  دورمند را با جای دادن او در متن داستان قدری جدی و قدری فانتزی «فارگو» در سال 1996 نصیب وی کردند اما حقیقت امر این است که نقش مک  دورمند در این فیلم به‌عنوان یک افسر پلیس زن باردار که در سرمای شدید و در دل برف عمیق زمستانی ایالت مینه‌سوتای امریکا با چند خلاف‌کار و جنایتکار نه‌چندان باهوش درمی‌افتد، سطح پایین‌ترین و معمولی‌ترین نمایش او در میان سه پیروزی اسکاری‌اش در جمع بازیگران زن جهان بوده است و فقط از آکادمی اسکار برمی‌آید که این نمایش کمی مسخره را تا این حد پاس بدارد و یک درام واقعی بینگارد اما نمایش‌های جدی‌تر مک  دورمند را در فیلم‌هایی مانند «می‌سی‌سی‌پی در آتش» (1988)، «تقریباً مشهور» (2000) و «سرزمین شمالی» (2005) فقط با کاندیدایی صرف (البته برای اسکار نقش دوم زن) پاسخگو باشد.

در نقطه مقابل اسکار‌های دوم و سوم مک  دورمند به شایستگی و در فیلم‌هایی به دست آمدند که تم درام و واقع‌بینانه آن‌ها با بازی قوی این هنرمند در نقش زنانی فاجعه دیده عمیق‌تر و تأثیرگذارتر می‌شد و ازهرجهت وی را مجزا از سایرین و سزاوار تحسین می‌کرد. مک  دورمند در «سه بیلبورد، بیرون ابینگ میسوری» محصول 2017 زن رو به پیری ولی سرسختی است که بدون امید بستن به قوانین کج‌ومعوج آمریکا مصمم به انتقام گرفتن بابت ماجرای قتل بی‌رحمانه دخترش است و در این راه از هیچ اقدامی و حتی نصب بیلبوردهایی هشداردهنده که روی آن‌ها برای افشای حقیقت از مردم طلب امداد می‌کند، ابایی ندارد.

در «سرزمین آواره‌ها» هم که سومین اسکار بازیگری را نصیب مک  دورمند کرد، وی زنی مسن از طبقه متوسط و کارگری است که وقتی کارخانه محل کارش به سبب بی‌رونقی تعطیل می‌شود چاره‌ای به‌جز به حرکت درآمدن با یک ون مسافرتی در سطح ایالات مختلف امریکا ندارد تا مگر از این طریق به رزق و روزی اندکی برسد و از پای درنیاید. زندگی واقعی مک  دورمند به‌رغم دوری او از بسیاری فیلم‌های پرفروش و تمایل آشکار وی به آثار کم‌هزینه و کم‌فروش، سرشار از درآمد و رفاه بوده و البته این توصیف به معنای پرهیز کامل مک  دورمند از چرخه فیلم‌سازی سرشار از سود کمپانی‌های غربی و فرایند موسوم به «سیستم هالیوودی» نبوده و او در فیلم‌هایی مثل «تبدیل شونده‌ها: بخش تاریک ماه» و «ماداگاسکار 3» (که دومی یک کارتون پول‌ساز است) بازیگری و صداپیشگی کرده و اگر به دنبال مجموع فروش فیلم‌های متعدد وی باشیم، به رقمی فراتر از 2.3 میلیارد دلار می‌رسیم.

اولین نقش‌آفرینی حرفه‌ای مک دورمند بر صحنه تئاتر و در نمایش «یک قلعه قشنگ» نوشته درک والکوت شکل گرفت.


زن اول جوامع مردسالار
نقاط اوج کار مک  دورمند که دانش‌آموخته دانشگاه‌های معتبر هنری بتانی و ییل است، در فیلم‌ها و تئاترهایی بوده که پیرامون سوژه‌هایی دراماتیک و اجتماعی و مبتنی بر زنانی بوده که باید در جوامعی فاقد عدالت و مردسالار گلیم خود را از آب بیرون می‌کشیده‌اند و البته او پای ثابت بسیاری از کارهای برادران کوئن هم بوده که سوای قرابت فامیلی در وی خصلت‌های زنانی را می‌بینند که زندگی در هجران و خلأ را آموخته و فولاد آبدیده شده‌اند. مک  دورمند اضافه بر آثاری که نامشان آمد، در فیلم «مردی که آنجا نبود» (2001)، «پس از خواندن بسوزان» (2008) و «درود بر سزار»‌(2016) دیگر کارهای اتان و جوئل کوئن هم بازی کرده و اگر مثال‌هایی از قماش اول و فیلم‌های خوب غیر کوئنی وی را خواستار باشید، باید نام‌های «برنامه پنهانی»‌(محصول 1990)، «همسر قصاب» (1991)، «میانبرها» (1993)، «ترس اولیه» (1996)، «دوستانی با پول» (2006) و «سرزمین موعود» (2012) را بیاوریم و همین‌طور «فریب میلر» (1990) و «شهری در کنار دریا» (2002)
حضورهای  کلاسیک تئاتری
بیان توانایی‌های مک دورمند درزمینه فرورفتن در قالب‌های عمیق دراماتیک و اجتماعی بدون اشاره به نمایش‌های موفق تئاتری وی کوششی ناقص خواهد بود و اگر او در این مدیوم هم استاد نبود، به یک جایزه «تونی» (اسکار تئاتر) و ده‌ها جایزه دیگر نائل نمی‌شد. اولین حضور مک  دورمند در برادوی مرکز پرسروصدای تئاتر آمریکا به سال 1984 و در نمایشی به‌ نام «بیدار شو و آواز بخوان» شکل گرفت و چهار سال بعدازآن، چنان در اجرای مجدد و تازه‌ای از نمایش کلاسیک «اتوبوسی به‌ نام هوس» و در قالب کاراکتر استلا کووالسکی موفق بود که برای اولین مرتبه نامزد جایزه تونی شد.

در «سرزمین آواره‌ها» هم که سومین اسکار بازیگری را نصیب مک دورمند کرد، وی زنی مسن از طبقه متوسط و کارگری است.

مک  دورمند در سال 2008 در نمایش «دختر روستایی» هم خوش درخشید به‌گونه‌ای که کاندیدای جایزه معتبر موسوم به «دراما دسک آوارد» شد و سرانجام در سال 2011 به خاطر ایفای نقش یک مادر مستقل به دردسر افتاده در نمایش «مردمان خوب»، مجسمه پر خواستار تونی را تصاحب کرد. مک  دورمند عضو کمپانی تئاتری ووستر هم هست و به همین سبب در بعضی نمایش‌های تولید آنان شامل «Phedre» و «بردی» هم شرکت کرده و در این موارد هم نه پول بلکه رسیدن به یک کمال هنری قوه محرکه و دلیل اصلی رویکرد او به این آثار هنری بوده است.
بالانشینی غیرمنصفانه
به اعتقاد اکثر قریب به‌اتفاق ناظران، عنوان بهترین بازیگر زن تاریخ سزاوار مریل استریپ آمریکایی و 70 ساله است که با 21 بار کاندیدایی برای اسکار (و فتح 3 مورد آن) و 32 مرتبه نامزدی برای گلدن گلوب (و تصاحب 9 تای آن‌ها) فاصله‌ای عظیم با دیگران دارد ولی از سه اسکار او یکی که مربوط به فیلم «کریمر علیه کریمر» محصول 1980 می‌شود، به نقش دوم برمی‌گردد و از این بابت زیردست مک  دورمندی می‌ایستد که هر سه اسکار بازیگری‌اش مانند دانی یل دی لوییس هنرپیشه مرد بریتانیایی به نقش اول مربوط می‌شود و اگر این عامل را هم از وجوه برتری  یک بازیگر بر سایرین برشماریم، مک دورمند بر استریپ بزرگ هم سایه‌ای کوچک و البته صوری و غیرمنصفانه می‌اندازد.

 

مروری بر فیلم‌های مطرح فرانسیس مک ‌دورمند

ایمان احمدیان 

 «دهشت‌زده»[1] (1984)، ساخته برادران کوئن

داستان این فیلم که نخستین همکاری مک‌ دورمند با برادران کوئن محسوب می‌شود درباره‌ی خیانت، تعقیب و گریز، شک و نهایتاً انتقام است. اَبی از زندگی زناشویی خود رضایت چندانی ندارد و به‌صورت پنهانی با کارمند همسرش وارد رابطه می‌شود. پس از برملا شدن داستان، همسر ابی یعنی جولیان مارتی (با بازی دن هدایا) تصمیم به استخدام فردی مرموز به نام وایسر (با بازی ام امت والش) می‌گیرد تا اَبی و کارمندش را تعقیب کند و در زمان و مکانی مناسب آن‌ها را به قتل برساند؛ اما همه‌چیز به این سادگی و طبق برنامه پیش نمی‌رود.

اگر با سینمای برادران کوئن آشنایی داشته باشید می‌دانید که آن‌ها گاهی از ایده‌هایی ساده و قابل پیش‌بینی داستان‌های جنایی سیاه، تلخ و خنده‌داری می‌سازند که حتی فکرش را هم نمی‌توانید بکنید. مک‌ دورمند در اجرا به شخصیت اَبی عمق قابل قبولی می‌دهد تا مخاطب علاوه‌ بر تماشای خیانت‌هایش، شاهد رفتارها و مشکلات‌‌ وی هم  باشد و با او همذات‌پنداری کند.

«می‌سی‌سی‌پی می‌سوزد»[2] (1988)، ساخته آلن پارکر

فرانسیس مک‌ دورمند سه‌ سال پس از بازی تأثیرگذارش در دهشت‌زده با فیلم «بزرگ کردن آریزونا» برای دومین ‌بار به همکاری با برادران کوئن پرداخت اما کوتاهی نقشش، دومین تجربه‌ی جدی سینمایی او را در حد متوسط باقی گذاشت؛ اما سال ۱۹۸۸ برای مک‌ دورمند به‌نوعی پله‌ی ترقی و مسیری برای رشد و موفقیت تبدیل شد که نتایجش تا امروز زنده و قابل‌مشاهده است. «می‌سی‌سی‌پی می‌سوزد» برای این بازیگر آمریکایی موفقیت‌های بسیاری به همراه داشت که مهم‌ترینش نخستین نامزدی اسکار بود. داستان فیلم در سال ۱۹۶۴ رخ می‌دهد و به بررسی‌ و تحقیقات دو نیروی اف بی آی راجع به قتل سه کارمند دولت می‌پردازد که به شکل مرموز و نامعلومی کشته‌شده‌اند.

فیلم آلن پارکر یک درام جنایی است که تمی نژادپرستانه دارد و از طریق قصه‌ای کارآگاهی و رمزآلود روایت می‌شود. مک‌ دورمند نقش خانم پل که همسر یکی از قاتلین این جنایت است را بازی می‌کند و بااینکه شخصیتش به‌عنوان نقشی مکمل در قصه وجود دارد، اما کماکان می‌توان شاهد تأثیرگذاری و نفوذ او در داستان بود. مک‌ دورمند در این فیلم با روش منحصربه‌فردش درزمینه‌ی دیالوگ گویی و کنترل حرکات صورت و بدن، به‌خوبی دوگانگی رفتاری و معلق ماندن میان انتخاب‌های خیر و شر را به تصویر می‌کشد.

«خانم پتیگرو برای یک‌ روز زندگی می‌کند»[3] (2008)، ساخته بهارات نالوری

پیرنگ این فیلم بر اساس کلیشه‌ای رایج میان قصه‌های درام شکل گرفته است. گره خوردن زندگی دو زن به یکدیگر با تفکرات و شخصیت‌های متفاوت چیز تازه‌ای نیست و بارها نمونه‌ی این تقابل‌ها که میان انسان‌های سنتی و باتجربه و افراد عمدتاً آزاداندیشِ امروزی به وجود می‌آید را دیده‌ایم. مک‌ دورمند در این اثر کمدی-رمانتیک نقش گونوِر پتیگرو را بازی می‌کند که به‌صورت ناگهانی و ناعادلانه‌ای از شغل سَرپیشخدمتی اخراج می‌شود. روند قصه در مسیر یافتن حرفه‌ای تازه، او را با بازیگر و خواننده‌‌ای آشنا می‌کند که ایمی آدامز نقش آن را به عهده دارد. دنیای خانم پتیگرو مملو از ندیده‌ها و تجربیاتی‌ است که عاری از لذایذ زندگی و سرخوشی‌های لحظه‌ای هستند و از آن‌طرف، مسئولیت‌ناپذیری و رفتارهای نسنجیده به‌عنوان خصوصیات شخصیتی سلبریتی آمریکایی معرفی می‌شود.

فیلم در ادامه به مسئله‌ی تأثیرپذیری از یکدیگر و تغییرات رفتاری بین این دو شخصیت می‌پردازد و مک ‌دورمند طبق معمول با درک مؤلفه‌های درونی و خصوصیات چنین فردی، رویارویی‌ با موضوعات مختلف و واکنش‌های متفاوت یک زن میان‌سال را به شکلی پرداخت‌شده و کاملاً ملموس به نمایش می‌گذارد.

«سرزمین شمالی»[4] (2005)، ساخته نیکی کارو

درام تکان‌دهنده‌ی نیکی کارو درباره‌ی زندگی جوسی آیمز (با بازی شارلیز ترون) است که پس از جدایی از همسرش به زادگاهش یعنی شمال مینه‌سوتا برمی‌گردد تا با پیدا کردن کاری مناسب، زندگی خود و دو فرزند کوچکش را بچرخاند. جوسی از سر ناچاری وارد معدن می‌شود تا بتواند با استفاده از حقوق و مزایای بیش‌تر، فشارهای زندگی‌اش را کاهش دهد. مک‌ دورمند در فیلم نقش گلوری داج دوست قدیمی جوسی را بازی می‌کند که از کارگران معدن است. داستان فیلم حول محور مشکلات مختلف جوسی در معدن مانند سختی کار، آزار و اذیت مردان و مسئله‌ی تجاوز می‌چرخد. او پس‌ازاین اتفاقات و با تشویق و همراهی گلوری، به مقابله با این موضوعات می‌پردازد و درنهایت قضیه را به دادگاه و مراجع قضایی می‌کشاند.

مک‌ دورمند در «سرزمین شمالی» بازی بسیار اندازه و  تأثیرگذاری دارد و نماد شخصیتی‌ رنج‌کشیده‌ است که علاوه‌ بر استقلال و فشارهای روحی-روانی فراوان، به بیماری خاصی مبتلاست. مریضی او نورون‌های حرکتی را هدف قرار می‌دهد که این امر رفته‌رفته موجب ناکارآمدی سیستم عضلانی و فلج عمومی می‌شود. همین امر بازی مک ‌دورمند را در لحظاتی که نیازمند حس گرفتن از طریق نگاه و میمیک صورت است، مثال‌زدنی می‌کند. او برای این فیلم در اسکار، گلدن گلوب و بفتا کاندید شد اما جایزه‌ای دریافت نکرد.

«بخوان و بسوزان»[5] (2008)، ساخته برادران کوئن

کمدی سیاه پرستاره‌ی برادران کوئن سازمان سیا را زیر تیغ نقد می‌برد و ازقضا شعار جالبی دارد که هم حالتی‌ هجوآمیز به خود می‌گیرد و هم کاملاً به قصه و فیلم مربوط می‌شود: «اطلاعات اهمیت دارد.»

داستان فیلم درباره‌ی یک مأمور قدیمی سیا به نام آزبورن کاکس (با بازی جان مالکوویچ) است که از اخراج ناگهانی‌اش واهمه دارد و به همین خاطر تمام خاطرات و اطلاعاتش را به یک سی‌دی منتقل می‌کند و به‌صورت اتفاقی آن را در یک باشگاه ورزشی جا می‌گذارد.

فرانسیس مک ‌دورمند در فیلم عجیب و غیرقابل‌پیش‌بینی «بخوان و بسوزان» نقش رئیس این باشگاه را دارد که درگیر دغدغه‌های ورزشی خود است اما سلسله وقایع پیچیده‌ای او را وارد مسائل جنایی و امنیتی می‌کند که روند زندگی‌اش را تغییر می‌دهد. شخصیت لیندا لیتزکی رفتارهای خنده‌دار و احمقانه‌ای دارد که در مواجهه با مباحثی مانند قتل و اطلاعات سری حالتی پارادوکسیکال پیدا می‌کند و قدرت بازیگری مک ‌دورمند هم در همین لحظات مشخص می‌شود زیرا او استاد بازی با موقعیت‌هایی است که در اوج جدی بودن، باعث خندیدن مخاطب می‌شوند و یک دوگانگی فوق‌العاده را ایجاد می‌کنند.

«تقریباً مشهور»[6] (2000)، ساخته کامرون کرو

تا پیش‌ازاین فیلم کمتر کسی فکر می‌کرد که مک ‌‌دورمند بتواند در نقش مادری مستبد و جدی تا این اندازه بدرخشد اما او در «تقریباً مشهور» سنگ تمام گذاشت و تمام پیش‌زمینه‌های ذهنی منتقدین و علاقه‌مندان به سینما را تغییر داد. داستان این فیلم در دهه‌ی هفتاد میلادی رقم می‌خورد و درباره‌ی پسر نوجوانی است که به دنیای موسیقی و گروه‌های راک موفق آن دوران علاقه‌ی فراوانی دارد. او از طرف مجله‌ی رولینگ استون فرصتی پیدا می‌کند تا درباره‌ی گروه لدزپلین مطلبی پروپیمان بنویسد اما در این میان باید از سد سخت‌گیری‌ و فشارهای مادرش عبور کند.

درواقع کامرون کرو شخصیت الن میلر را بر اساس رفتارهای مادرش خلق کرد و به همین خاطر می‌توان این فیلم را اثری اتوبیوگرافیک دانست که بیان‌گر آغاز فعالیت‌های هنری و نویسندگی این کارگردان مشهور و کشمکش‌های مختلف با مادرش است. مک ‌دورمند که با این فیلم باری دیگر نامزدی اسکار را کسب کرد، به شکلی آگاهانه و دقیق نقش مادری خشک و مصمم را بازی کرده است که علاوه بر تمام مخالفت‌ها و تندخویی‌هایش، درونیات ملایم و مهربانانه‌تری دارد.

«مردی که آنجا نبود»[7] (2001)، ساخته برادران کوئن

برادران کوئن با این فیلم نوعی ادای دین و بازنگری به سینمای کلاسیک، به‌خصوص هیچکاک، داشتند و به ماجرای تکراری و الگو شده‌ی «زنان نیمه مدرن خیانت‌کار و مردان ساده‌زیست و ناموفق» جانی تازه بخشیدند. «مردی که آنجا نبود» یک نئونوآر سیاه‌وسفید بارگه‌های جنایی است که به زندگی دوریس کرین یک حسابدار الکلی و افسرده می‌پردازد. همسر او (با بازی بیلی باب تورنتون)  آرایشگری ساده است و همین امر موجب بروز حس نارضایتی در دوریس و ایجاد مشکلات مختلف در رابطه‌ی زناشویی این دو می‌شود. او هیچ پیشرفت و ارتقاء درجه‌ای در کار شوهرش نمی‌بیند و بااینکه خودش هم کارمند سیستم بوروکراتیک اداری و نماینده‌ی شغلی خشک و ماشینی است، اما رفته‌رفته عوامل کسالت و خستگی‌های روحی‌اش را در این نوع زندگی می‌بیند.

دوریس با تاجری سرمایه‌دار و موفق وارد رابطه می‌شود و ناگهان خود را میان اتفاقاتی عجیب و مرموز می‌یابد که با تصوراتش کیلومترها فاصله دارد. مک ‌دورمند در این فیلم بازی کنترل‌شده و تأثیرگذاری دارد و به‌خوبی می‌داند که چه زمان‌هایی باید با نگاه یا تغییر در فرم صورت، سکانسی را پیش ببرد و چه مواقعی لحن حاکم می‌شود. شخصیت دوریس ازلحاظ مبحث خیانت و رابطه‌ی نامشروع، شباهت‌های فراوانی با کاراکتر اَبی در فیلم «دهشت‌زده» دارد اما نوع اجرا و بازی بی‌نقص مک‌ دورمند، این دو شخصیت را کاملاً از یکدیگر جدا می‌کند.

«فارگو»[8] (1996)، ساخته برادران کوئن

«فارگو» با موفقیت‌های بی‌نظیرش هم نام برادران کوئن را بیش‌ازپیش بر سر زبان‌ها انداخت و هم نخستین اسکار مک‌ دورمند را به ارمغان آورد. داستان این کمدی‌ سیاه نفس‌گیر با اجیر کردن دو تبهکار حرفه‌ای توسط جری لاندگارد (با بازی ویلیام اچ میسی) شروع می‌شود که قصد دارد برای تلکه کردن پدرزن پولدارش، همسر خود را گروگان بگیرد. اتفاقات پیرامون این گروگان‌گیری و آدمکشی‌های دو قاتل قصه، باعث ورود مارجی به ماجرا می‌شود. او یک افسر پلیس محلی است که پرونده‌ی این قتل‌ها را به عهده می‌گیرد. مک‌ دورمند با بازی در نقش یک افسر حامله که با همسرش در خانه‌ای نقلی زندگی می‌کند و کمی هم گیج و حواس‌پرت است، به شکل فوق‌العاده‌ای مخاطب را وارد اتمسفر سرد و دنیای بی‌رحم جرم و جنایت می‌کند.

برادران کوئن دریکی از مصاحبه‌هایشان گفته‌اند که علت وضعیت جسمی و شخصیتی مارجی، شکستن کلیشه‌ی پلیس قلچماق و همه‌فن‌حریف بوده و آن‌ها می‌خواستند کسی را وارد این جهان هولناک کنند که به‌جای استفاده از مسلسل و زور بازو، لحن گیرا و زنانگی‌اش را به کار می‌گیرد و برای چنین فردی، چه کسی بهتر از فرانسیس مک‌ دورمند.

مارجی گاندرسون از آن پلیس‌هایی است که حین دیدن جسد متلاشی‌شده‌ی فرد ناشناسی در برف، نوشیدنی‌اش را می‌خورد و به بذله‌گویی در باب پروسه‌ی جنایت با همکارش مشغول می‌شود. مک‌ دورمند به بهترین نحو ممکن تقابل میان خیر و شر را با لحن قوی و چهره‌ی خاصش به تصویر می‌کشد تا در پایان فیلم، نقش‌آفرینی‌اش را در زمره‌ی بهترین‌های قرن بیستم و حتی تاریخ سینما قرار دهید.

 

«سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری»[9] (2017)، ساخته مارتین مک‌دونا

فرانسیس مک‌ دورمند در کمدی سیاه تلخ و تأثیرگذار مارتین مک‌دونا، بار دیگر در نقش مادری عاصی و تندخو ظاهر شد که این بار به‌جای درگیری‌های روانی با پسرش در خانه، درگیر ماجرای تجاوز و قتل دخترش در سطح اجتماع است. از مرگ تنها دختر میلدرد هیز هفت ماه می‌گذرد و او همچنان خواهان پیگیری پرونده بوده و می‌خواهد عاملان این جنایت هولناک را به سزای اعمالشان برساند. میلدرد پس از بی‌توجهی‌های مداوم  نیروهای پلیس راجع به پرونده دخترش، تصمیم می‌گیرد با نصب سه بیلبورد در خارج شهر و نوشتن جملاتی تحریک‌آمیز بر روی آن‌ها، توجه رسانه‌ها و پلیس را به خود جلب کند و پرونده‌ را مجدداً به جریان بیندازد.

مک ‌دورمند در این فیلم نقش زنی سختی‌کشیده و مستقل را بازی می‌کند که مشخصات رفتاری دوگانه‌اش را با جامعه‌ی خشن و سرد حاشیه‌ی آمریکا وفق داده است. او می‌تواند با دریل دندان‌پزشکی به‌راحتی ناخن دکترش را سوراخ کند یا باجرئت بالا و نترس بودنش، انواع فحش و طعنه‌های مختلف را نثار پاپ‌های کلیسا سازد؛ اما همچنان احساسات و تنهایی‌های غم‌انگیز، مشخصه‌های جدانشدنی شخصیت میلدرد هستند. مک ‌دورمند برای بازی در این فیلم تمام جوایزی که سالیان مختلف نامزد دریافتشان می‌شد را یک‌جا به دست آورد. دومین اسکارش، جایزه گلدن گلوب و بفتا.

«سرزمین آواره‌ها»[10] (2020)، ساخته کلوئی ژائو

و اما آخرین عنوان این فهرست و اثری که به بهانه‌ی انتشار آن کارنامه‌ی فرانسیس مک ‌دورمند را مرور کردیم، «سرزمین آواره‌ها» نام دارد. جدیدترین ساخته‌ی کلوئی ژائو به زندگی زنی بیوه به نام فرِن می‌پردازد که پس از ورشکستگی محل کار قبلی‌اش که در آن مشغول بوده و مرگ ناگهانی همسرش، حالا در کارخانه‌ی آمازون فعالیت دارد و در ون سفیدرنگش زندگی می‌کند. او خانه‌ای ندارد و ترجیح می‌دهد خود را بی‌خانه معرفی کند تا بی‌خانمان. فرِن پس از مدتی تصمیم می‌گیرد برای چند روز از ایالت نوادا فاصله بگیرد و زندگی حلزونی‌اش را با افرادی تقسیم کند که در تریلرها زندگی می‌کنند و شب‌ها دور آتش جمع می‌شوند تا از خودشان بگویند یا در سکوت بکر کویر، از آسمان لذت ببرند.

«سرزمین آواره‌ها» ازلحاظ داستانی فیلم متوسطی است و می‌توانست بیش از این‌ها عمق داشته باشد و کمتر مستند گونه به نظر برسد؛ اما مک ‌دورمند طبق معمول با بازی گیرا و اجرای بی‌نقصش سطح فیلم را تا حد قابل قبولی بالا می‌برد. شخصیت فرِن ترکیب جالب‌توجهی را از نقش‌های پیشین مک ‌دورمند ارائه می‌دهد. او دیگر نه آن‌قدرها برون‌گرا و پرخاشگر است و نه بیش‌ازاندازه درونی و افسرده. زمانی که نیاز به برقراری ارتباط با دیگران و اجتماعی بودن باشد، دیالوگ‌های دل‌نشین و لحظات کلامی خنده‌دار کارشان را آغاز می‌کنند و وقتی ژائو او را به‌صورت تک افتاده در قاب‌های آمیخته با مناظر وسیع قرار می‌دهد، تنهایی و سکوت یک زن پا ‌به ‌سن گذاشته به‌خوبی نمایان می‌شود. انگار فرِن در جایی به آرامش رسیده و این فیلم نقطه‌ی سکون روحی-روانی کارنامه‌ی بازیگری مک ‌دورمند به‌حساب می‌آید.

[1]. Blood Simple

[2]. Mississippi Burning

[3]. Miss Pettigrew Lives For A Day

[4]. North Country

[5]. Burn After Reading

[6]. Almost Famous

[7]. The Man Who Wasn’t There

[8]. Fargo

[9]. Three Billboards Outside Ebbing, Missouri

[10]. Nomadland

 

بیشتر بخوانید:

نگاهی به فیلم «سرزمین آواره‌ها»، ساخته کلویی ژائو

گفت‌وگوی آلفونسو کوارون با کلویی ژائو، فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان «سرزمین آواره‌ها»